دینار نمی خواهم، من عاشق دیدارم
اغیار نمی خواهم، من شیفته یارم
گویند که: در عشقش صد جان بجوی باشد
گر کار بجان آید، والله که خریدارم
فردا که قیامت بو، هرکس بر کس میشو
من جمله ترا دانم وز جمله ترا دارم
گویی: دل و جانت را پیوسته بما رو کن
حق عالم و علامست، پیوسته درین کارم
گویند که: منصوری، منصوری و مشهوری
از تندی اسرارم منصور زند دارم
با من بجفا گفتن در می نتوان سفتن
من مرد سحر خیزم، من رند جگر خوارم
زان آتش گلناری، کز سبزه دمد بیرون
من نار نمی خواهم، من عاشق گلنارم
در خانه آب و گل، غافل منشین، ای دل
در خانه جان و دل، من خازن اسرارم
من قاسم درویشم، من عاشق دلریشم
من حافظ اسرارم، من ساکن خمارم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چون من ز همه عالم ترسا بچهای دارم
دانم که ز ترسایی هرگز نبود عارم
تا زلف چو زنارش دیدم به کنار مه
پیوسته میان خود بربسته به زنارم
تا از شکن زلفش شد کشف مرا صد سر
[...]
در آینه چون بینم نقش تو به گفت آرم
آیینه نخواهد دم ای وای ز گفتارم
در آب تو را بینم در آب زنم دستی
هم تیره شود آبم هم تیره شود کارم
ای دوست میان ما ای دوست نمیگنجد
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.