چند ازین افسانهای خاک و آب؟
در طلب داری، رخ از دریا متاب
چند گردی کوه و صحرا از هوس؟
پیش «هو» آ «انه حسن المآب »
چون حجاب خود تویی، بگذر ز خود
تا ببینی روی او را بی حجاب
با تو چون گویم؟ چه گویم؟ ای عزیز
موج دریا را ندانی از سراب
رهروان رفتند ره را راستی
تو چنین خوش خفته در ظل سحاب
تا بدیدم روی آن سلطان حسن
خواب را هرگز نمی بینم بخواب
جان مردم طالب قشر خسیس
جان قاسم طالب لب لباب
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به جستجوی معشوق و زیباییهای او اشاره دارد. شاعر میگوید که اگر میخواهی زیبایی حقیقی را ببینی، باید از خودخواهی و حجابهای درونی عبور کنی. او به اهمیت بیداری و آگاهی در مسیر عشق تأکید میکند و نشان میدهد که کسانی که حقیقت را جستجو میکنند، باید از خواب غفلت بیدار شوند تا به جمال محبوب دست یابند. در نهایت، عشق و زیبایی واقعی را با سراب و ظواهر دنیوی مقایسه میکند و تأکید بر عمق و حقیقت عشق دارد.
هوش مصنوعی: چند وقت میخواهی به داستانهای بیمورد و گذرا توجه کنی؟ اگر دنبال چیزی هستی، به دریا و عمق آن نگاه کن و به سطح آب و ظاهرش تکیه نکن.
هوش مصنوعی: چرا اینقدر دنبال دنیا و زیباییهای آن هستی؟ برو به سوی پروردگار که او بهترین سرانجام را دارد.
هوش مصنوعی: اگر تو خود مانع دیدار شوی، باید از خودت بگذری تا بتوانی جمال او را بدون حجاب ببینی.
هوش مصنوعی: چگونه با تو سخن بگویم؟ چه بگویم؟ ای عزیز، تو حتی نمیتوانی تفاوت بین موج دریا و سراب را تشخیص دهی.
هوش مصنوعی: مسافران راه راست را پیمودند، اما تو در زیر سایه ابرها به خوبی خوابیدهای.
هوش مصنوعی: هر وقت که چهره آن شاه زیبا را دیدم، دیگر هیچگاه خواب را نمیبینم.
هوش مصنوعی: افراد با روحی بزرگ و دلسوز به دنبال چیزهای با ارزش و واقعی هستند، در حالی که کسانی که در طلب چیزهای سطحی و بیارزشاند، همواره کمبود و نیاز را احساس میکنند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
این جهان خواب است، خواب، ای پور باب
شاد چون باشی بدین آشفته خواب؟
روشنییْ چشم مرا خوش خوش ببرد
روشنیش، ای روشنائییْ چشم باب
تاب و نور از روی من میبرد ماه
[...]
آفتاب از روی تو بر دست تاب
خود ازین رویست فخر آفتاب
در سحاب از جود تو آمد اثر
زان بود خیرات عالم در سحاب
زور و تاب خسروان سهم تو بود
[...]
من عجب دارم همی از شاعران
تا چرا گویند راد است آفتاب
گرد صحرا سال و مه گردد همی
تا کجا در یابد او یک قطره آب
برخورد آن آب و آنگه میدهد
[...]
کافران را داده مهلت در عقاب
نا فرستاده به عهد او عذاب
هیچ میدانی چه میگوید رباب؟
ز اشک چشم و از جگرهای کباب
پوستیام دور مانده من ز گوشت
چون ننالم در فراق و در عذاب
چوب هم گوید بُدم من شاخ سبز
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.