رندیم و عاشقیم و جهان سوز و جامه چاک
با دولت غم تو ز فکر جهان چه باک؟
بی باک می رود دل ما در ره فنا
چون شوق غالبست، چه اندیشه از هلاک؟
جان مست حیرتست، که حسنیست دلفریب
دل غرق مستیست، که عشقیست خشمناک
صد لاله زار عشق ز خاکسترم دمید
تا سوختم ز آتش سودای یار پاک
بعد از وفات من چو بخاکم گذر کنی
بیرون کنم بهجر تو سر از درون خاک
مستان جام عشق تو بودند عقل و دین
زان پیشتر که باده و انگور بود و تاک
قاسم ببوی مهر تو زنده است در جهان
یا غایة الامانی، یا مهجتی فداک »!
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره عشق و اشتیاق عمیق شاعر به معشوق صحبت میکند. شاعر به احساسات خود اشاره میکند که در برابر دنیا و مشکلات آن بیباک است. او به مستی و حیرت ناشی از عشق و زیبایی محبوبش اشاره میکند و بیان میکند که این عشق همچون آتشی در وجودش شعلهور است. شاعر همچنین به این موضوع میپردازد که حتی پس از مرگ، عشق به معشوق در وجود او باقی خواهد ماند و در یادبودش زنده خواهد ماند. در نهایت، او عشق را فراتر از عقل و دین میداند و به جاودانگی آن اشاره میکند.
هوش مصنوعی: ما رند و عاشق هستیم و دلسوختهایم، و با اینکه دنیا در آتش است، و جامهام چاکچاک شده، اما از فکر جهان و مشکلات آن برای نداشتهام غمی نیست.
هوش مصنوعی: دل ما بیپروا و شجاعانه در مسیر فنا حرکت میکند، زیرا شوق و اشتیاق بر ما تسلط دارد. پس چه جای نگرانی از نابودی و هلاکت؟
هوش مصنوعی: روح من در حالت حیرت است؛ زیبایی دلربایی وجود دارد و دل در شادی عمیق غوطهور است، زیرا عشقی وجود دارد که خشمگین است.
هوش مصنوعی: عشق به من زندگی تازهای بخشید و مانند گلهای لالهای که از خاک به رویش میآیند، از دل خاکستریام جوانه زد. اما در عین حال، این عشق آنقدر سوزاننده بود که مرا به آتش عشق معشوق از پا درآورد.
هوش مصنوعی: بعد از مرگم، اگر بر خاکم بگذری، از درون خاک با یاد تو، سر بیرون میآورم.
هوش مصنوعی: عاشقان و مستان، در عشق تو دیوانه و مجنون شده بودند، حتی قبل از آنکه شراب و انگور و تاک وجود داشته باشند.
هوش مصنوعی: قاسم به خاطر بوی محبت تو در دنیا زنده است، یا این زندگی نهایت آرزوهاست، یا اینکه جانش را به خاطر تو فدای میکند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای شمس دین و دولت ، ای صدر شرق و غرب
ای از همه خصال بدی گوهر تو پاک
احباب را ز مایدهٔ جود تو حیات
حساد را ز صاعقهٔ سهم تو هلاک
از عزم نافذ تو ربوده نفاذ باد
[...]
دردا! که شد سلاله خاتون به زیر خاک
در حضرت خدای جهان برد جان پاک
بر ما گر اعتراض کند مدّعی چه باک
بر آستانِ دوست مقیمیم هم چو خاک
عین الیقین معاینه می بین و دور باش
هم چون من از وساوسِ تشبیه و اشتکاک
چنگال در مزن به گریبانِ ما گریز
[...]
دل خون و جان فگار و جگرریش و سینه چاک
هم خود بگوی چون نکشم آه دردناک
بیمار پرسیی بکن ای یار مهربان
کافتاده ام ز هجر تو در بستر هلاک
آلوده کرد دامنم از خون دل سرشک
[...]
تا کی روم ز کوی تو غمگین و دردناک
در دیده آب گشته و بر رخ نشسته خاک
از خون غنچه ی دل احباب کن حذر
ای دامنت چو برگ گل نوشکفته پاک
پیش نسیم بسکه گریبان گشاده یی
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.