گنجور

 
مجیرالدین بیلقانی

شقیق النفس هات علی الشقائق

شرابی کان بدین وقت است لایق

گل اندر باغ می خندد چو معشوق

و قدیبکی السحاب بلحن عاشق

ادر بنت الکروم علی کرام

همه دانا وواقف بر دقایق

به جام لاله می خور بر رخ گل

فمالک مانع عنه و عایق

اذ ما الصبح کاذبة تجلی

بر آر از مشرق خم صبح صادق

جهان باد است یکسر باده پیمای

و خالف من علیه لا یوافق

اذا اغلقت کمل کأس راح

که سالم بادی از بند علایق

مرا می ده مروق تا کنم نظم

کلام فی مدیح الحال لایق

جلال الدین و الدنیا ملیک

که خشنودند از خلقش خلایق

 
 
 
ادیب صابر

دلم را دیده عاشق کرد عاشق

که دل را عشق لایق بود لایق

مراد از دیده معشوق است معشوق

دلم پیوسته عاشق باد عاشق

بدان دلبر سپردم دل که دارد

[...]

حکیم نزاری

صراحی می زند بانگ اناالحق

بیا ساقی بده جام مروق

من از حلق صراحی می ننوشم

به وقت صبح تسبیح مصدّق

ببین بر چهره ی خوبان که از می

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از حکیم نزاری
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه