گنجور

 
قاسم انوار

از افق مکرمت صبح سعادت دمید

محو مجازات شد،شاه حقیقت رسید

صولت صیت جلال عالم جان را گرفت

صدمت سلطان عشق باز علم برکشید

چنگ غمش می زند بردل و هر تاره ای

کشف روان می کند،معنی حبل الورید

ساقی جان می دهد باده بجام مدام

مطرب دل می زند نعره هل من مزید

راه بوحدت نبرد،هر که نشد در طلب

جمله ذرات را از دل و از جان مرید

بر سر بازار عشق سود کسی کرد کو

شادی عالم بداد،محنت و ماتم خرید

در حرم وصل یار خسته دلی بار یافت

کز همه خلق جهان بار ملامت کشید

قفل در معرفت هستی بی حاصلست

هر که زخود نیست شد حاصلش آمد کلید

وصلت الله یافت قاسم و ناگاه یافت

زان که به شمشیر «لا» از همه عالم برید

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
کسایی

زاغ بیابان گزید خود به بیابان سزید

باد به گل بر بَزید گل به گل اندر غژید

یاسمن لعل پوش سوسن گوهر فروش

بر زنخ پیلگوش نقطه زد و بشکلید

دی به دریغ اندرون ماه به میغ اندرون

[...]

مسعود سعد سلمان

روزه ز ما تافت روی راه سفر برگزید

رفت به سوی سفر و ز ما صحبت برید

عید برو دست یافت تیغ ظفر برکشید

چون سیه منهزم روزه ازو در رمید

سنایی

تا رقم عاشقی در دلم آمد پدید

عاشقی از جان من نبست آدم برید

در صفت عاشقی لفظ و عبارت بسوخت

حرف و بیان شد نهان نام و نشان شد پدید

قافله اندر گذشت راه ز ما شد نهان

[...]

عطار

واقعهٔ عشق را نیست نشانی پدید

واقعه‌ای مشکل است بسته دری بی کلید

تا تو تویی عاشقی از تو نیاید درست

خویش بباید فروخت عشق بباید خرید

پی نبری ذره‌ای زانچه طلب می‌کنی

[...]

مولانا

روی تو چون روی مار خوی تو زهر قدید

ای خنک آن را که او روی شما را ندید

من شده مهمان تو در چمن جان تو

پای پر از خار شد دست یکی گل نچید

ای مثل خارپشت گرد تو خار درشت

[...]

مشاهدهٔ ۳ مورد هم آهنگ دیگر از مولانا
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه