تعینات جهان در میان بیم و امید
ز آسمان بزمین وز ذره تا خورشید
همه بر غبت خود در جهان کون فساد
کمال خود طلبد از خدای خود جاوید
کمال خاک نبات وکمال او حیوان
کمال حیوان انسان،که اوست اصل نوید
کمال انسان باشد بلوغ حضرت حق
که اوست اصل مرادات و مخلص امید
به قول قاسمی ار باز دانی این معنی
گذشت قصر جلالت ز قیصر و جمشید
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به تعینات و مراحل مختلف وجود در جهان اشاره دارد و به تداخل میان بیم و امید در سرنوشت انسانها میپردازد. از آسمان تا زمین و از ذره تا خورشید، همه موجودات در جستجوی کمال و رسیدن به خداوند جاودان هستند. کمال هر موجودی در دستیابی به مقام و حقیقت خود نهفته است؛ از خاک و نبات تا حیوان و انسان. کمال نهایی انسان در رسیدن به درک و شناخت حق است که به عنوان هدف اصلی حیاتش مطرح میشود. در انتها، شاعر به گذشت زمان و از دست رفتن جلال و قصر جمشید و قیصر اشاره میکند تا نشان دهد که تمام عظمتها در نهایت به فنا میروند و تنها ارتباط با حق معنای واقعی را به انسان میدهد.
هوش مصنوعی: در جهان، هر چیزی در حال تغییر و تحولی است و انسانها بین ترس و امید زندگی میکنند. از آسمان تا زمین، و از کوچکترین ذرات تا بزرگترین اجرام آسمانی، همه چیز در این وضعیت قرار دارد.
هوش مصنوعی: همه انسانها به دنبال کمال و تکامل خود در این دنیا هستند و از خداوند میخواهند که همواره جاودانه بمانند.
هوش مصنوعی: کمال خاک به رشد گیاهان و بلوغ آنها مربوط میشود و کمال گیاهان به حیوانات و بلوغ آنها بستگی دارد. کمال حیوانات در وجود انسان نهفته است که او در واقع اصل و منبع بشارت و امید است.
هوش مصنوعی: کمال انسان در رسیدن به پختگی و بلوغ الهی است، چرا که او اساس تمامی خواستهها و منبع امیدهاست.
هوش مصنوعی: اگر به سخن قاسمی توجه کنی، متوجه میشوی که مقام و عظمت تو میتواند از جایگاه پادشاهان بزرگ چون قیصر و جمشید نیز بالاتر باشد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دریغ! مدحت چون درو آبدار غزل
که چابکیش نیاید همی به لفظ پدید
اساس طبع ثنایست، بل قویتر ازان
ز آلت سخن آمد همی همه مانیذ
دو دیدهٔ من و از دیده اشکِ دیدهٔ من
میانِ دیده و مژگان ستارهوار پدید
به جَزع ماند یک بر دگر سپید و سیاه
به رشته کرده همه گرد جَزع مروارید
نگار من چو ز من صلح دید و جنگ ندید
حدیث جنگ به یک سو نهاد و صلح گزید
عتابها ز پس افکند و صلح پیش آورد
حدیث حاسد نشنید و زان من بشنید
چو من فراز کشیدم بخویشتن لب او
[...]
هزار خرمی اندر زمانه گشت پدید
هزار مژده ز سعد فلک به ملک رسید
که شاه شرق ملک ارسلان بن مسعود
عزیز خود را اندر هزار ناز بدید
سپهر قدری شاهی که وهم آدمیان
[...]
درین مقام طرب بی تعب نخواهی دید
که جای نیک و بدست و سرای پاک و پلید
مدار امید ز دهر دو رنگ یک رنگی
که خار جفت گلست و خمار جفت نبید
به عیش ناخوش او در زمانه تن در ده
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.