ز سوز و شوق تو از جان و دل بر آمد دود
چه چاره سازم و درمان من چه خواهد بود
بنیم شب، همه مست خواب خوش باشند
من و خیال تو و نالهای درد آلود
فراق دوست بیک بار پایمالم کرد
کجاست دولت جاوید و طالع مسعود؟
اگرچه روی بحقند،ره نمی دانند
مقلد و متعصب،چنانکه گبر و یهود
بیا،ز صحبت مستان حق کناره مجوی
زیان کنی و کسی را زیان ندارد سود
نشان حق طلبی، رو بنوع انسان آر
بدان که قبله هر واجدست و هر موجود
ولی به مذهب قاسم ز معرفت دوری
نبود بود شناسی و بود را نابود