دمادم میدهد ساقی لبالب ساغر جان را
مگر یک دم برقص آرد سبکروحان عرفان را
مرا سامان هشیاری نخواهد بود، حمدالله
که مست باده وحدت نه سر داند، نه سامان را
رقیب ما مسلمانان شد، به نو، اما نمیداند
بدین باور نمیدارند قول نامسلمان را
اگر خواهی براندازی ز عالم شیوه تقوی
به رقص آ و برافشان طره زلف پریشان را
چه محرومی و مهجوری؟ که از راه یقین دوری
ز روباهی نمیدانی کمال شیرمردان را
خوشست این باغ و این بستان، خوشست این گنبد رخشان
خوشست این تن، خوشست این جان، چه گویم جان جانان را؟
بیار، ای ساقی مهوش، بیار آن جام پرآتش
ز رویت شعشانی کن سجنجلهای ایمان را
درآ در وادی ایمن، مترس از حیله دشمن
ز فرعونان چه غم باشد دل موسی عمران را؟
از آن مشهور شد شیطان به لعنتهای جاویدان
که خالی دید از مردان حق میدان سلطان را
نه خاقان بینی و قیصر، نه فغفور و نه اسکندر
به غربال ار ببیزی خاک ایران را و توران را
مگو: نقل متین دارم، مگو: عقل امین دارم
یقین دان مردم دانا نباشد سخره شیطان را
تو ترسا شو، اگر خواهی که نفست رو بدین دارد
مگر نشنیدهای هرگز حدیث پیر صنعان را؟
مگو: من از مرید خاص آن سلطان بسطانم
چو طیفوزی نمییابی، طلب کن شاه خرقان را
همه ارواح مکتوبند از آن عالم بدین عالم
تو مکتوب خداوندی، طلب کن سر عنوان را
ز قاسم بشنو، ای مقبل، برآور پای خود از گل
درین وادی مکن منزل، ببین این موج و طوفان را
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به نوعی دعوت به رهایی از قید و بندهای دنیوی و تسلیم شدن به عشق و عرفان است. شاعر به ساقی میگوید که باده وحدت را بیاورد و ما را به رقص و شادمانی دعوت میکند. او بیان میکند که هشیاری و ترتیب نمیتواند او را راضی کند، زیرا مست بادهای است که نه سر و سامان دارد.
شاعر همچنین از محرومیت و دوری از حقیقت میگوید و بر اهمیت یقین و عَمق در ایمان تأکید میکند. او به زیباییهای باغ و جان اشاره کرده و از ساقی میخواهد که جامی پرآتش بیاورد تا روحش روشن شود.
در ادامه، شاعر از ترس و حیله دشمنان صحبت میکند و نشان میدهد که در برابر سختیها باید شجاع بود. او به این نکته اشاره میکند که افراد دستنیافتنی همچون خاقان و قیصر در برابر حق و صداقت بیارزشاند.
در نهایت، پیام این شعر دعوت به شناخت بیشتر از خود، درک عمیقتری از جهان و تلاش برای رسیدن به مقام والای عرفان و حقیقت است.
هوش مصنوعی: ساقی به طور مداوم جامی پر از نوشیدنی به ما میدهد تا روح را به وجد آورد، شاید لحظهای ما را به رقص درآورد و ارواح سبکبال عرفانی را به حرکت وادارد.
هوش مصنوعی: من هرگز به حالتی ثابت و منظم نخواهم رسید و شکر خدا که در حالت مستی از جام وحدت، نه سر و رسمی دارم و نه نیازی به سامان.
هوش مصنوعی: رقیب ما به تازگی مسلمان شده است، اما نمیداند که ما به باورهایمان پایبندیم و به قولهای نامسلمانها اعتنا نمیکنیم.
هوش مصنوعی: اگر میخواهی از دنیای مادی فاصله بگیری و به حیات معنوی نزدیکتر شوی، باید با شادی و سرزندگی به زندگی نگاه کنی و زیباییهای طبیعی و عشق را در آغوش بگیری.
هوش مصنوعی: تو چه قدر از واقعیات دوری و احساس تنهایی میکنی؟ که حتی از قدرت و شجاعت مردان بزرگ که مانند شیر هستند، بیخبر روی.
هوش مصنوعی: این باغ و این زمین بسیار زیبا و دلنشین است. این آسمان درخشان نیز دلپذیر است. این جسم و این روح هم خوشایندند. حالا نمیدانم چه بگویم درباره جان محبوبم.
هوش مصنوعی: ای ساقی زیبا، آن جام پر از آتش را به من بده تا با درخشش چهرهات، نور ایمان را روشن کنم.
هوش مصنوعی: به مکان امنی وارد شو و از دسیسههای دشمن نترس، چرا که دل موسی پسر عمران از فرعونان نگران نیست.
هوش مصنوعی: شیطان به دلیل لعنتهای همیشگیاش معروف شد، چون در میدان سلطنت، مردان حق و راستین را خالی و غایب یافت.
هوش مصنوعی: در این بیت اشاره شده که در ایران و توران، دیگر نشانی از فرمانروایان بزرگ مثل خاقان، قیصر، فغفور و اسکندر نیست. اگر خاک این سرزمینها را با دقت بررسی کنیم، نه خبری از آنان خواهد بود و نه اثر برتری حقیقی. به طور کلی، تأکید بر این است که امروزه مقام و اعتبار این شخصیتها در برابر خاک و فرهنگ سرزمینهای ایران و توران کم رنگ گردیده است.
هوش مصنوعی: نگو که من حرفهای درستی دارم یا اینکه عقل من قابل اعتماد است. بدان که مردم دانا هرگز فریب شیطان را نمیخورند.
هوش مصنوعی: اگر میخواهی که نفس تو به آرامش برسد، باید رنگ ترس را به خود بگیری. مگر هرگز داستان پیر صنعان را نشنیدهای؟
هوش مصنوعی: نپرس که من از پیروان ویژه آن سلطان بزرگ هستم. اگر موفق به یافتن کسی مثل "طیفوز" نشدی، باید به دنبال شاه خرقانی بگردی.
هوش مصنوعی: تمامی ارواح نوشته شدهاند از دنیای دیگر به این دنیا. تو ذاتاً نوشتهای از خداوندی، بنابراین سراغ اصل و ریشه خود را بگیر.
هوش مصنوعی: ای مقبل، به سخنان قاسم گوش کن. پای خود را از این گل و گنداب بیرون بیاور و در این وادی متوقف مشو. این موج و طوفان را ببین و از حرکت باز نایست.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چو بگشاید نگار من دو بادام و دو مرجان را
بدین نازان کند دل را بدان رنجان کند جان را
من و جانان به جان و دل فرو بستیم بازاری
که جانان دل مرا داده است من جان داده جانان را
چو نار کفته دارم دل بنار تفته آگنده
[...]
چو عاشق شد دل و جانم رخ و زلفین جانان را
دل و جان را خطرنبود دل این را باد و جان آنرا
من از جانان دل و دین را به حیلت چون نگه دارم
که ایزد بر دل و جانم مسلط کرد جانان را
نگارینی که چون بینی لب و دندان شیرینش
[...]
زهی سر بر خط فرمان تو افلاک و ارکان را
چوچابک دست معماری است لطفت عالم جان را
ز ابر طبع لولوء بخش و باد لطف تو بوده
بروز مفلسی بنشانده ی دریا و عمان را
تو کوه گوهری در ذات و من هرگز ندانستم
[...]
رسید آن شه رسید آن شه بیارایید ایوان را
فروبرید ساعدها برای خوب کنعان را
چو آمد جان جان جان نشاید برد نام جان
به پیشش جان چه کار آید مگر از بهر قربان را
بدم بیعشق گمراهی درآمد عشق ناگاهی
[...]
گه از می تلخ میکن آن دو لعل شکرافشان را
که تا هر کس به گستاخی نبیند آن گلستان را
کنم دعوی عشق یار و آنگه زو وفا جویم
زهی عشق ار به رشوت دوست خواهم داشتن آن را
بران تا زودتر زان شعله خاکستر شود جانم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.