جان ببوی وصل یار از کعبه تا بتخانه رفت
دل بیاد چشم او در کنج هر میخانه رفت
زاهدا،در دور چشم مست یار از باده گوی
دور ساقی باد باقی! نوبت افسانه رفت
سرخ شد گل درچمن چون خون بلبل را بریخت
تا چرادر خون او شوریده دیوانه رفت؟
کشت درویشان بیدل را و دین شکرانه خواست
گر بدین راضی شد ازما،یار درویشانه رفت
از زبان شمع روشن می شود بر عاشقان
حالتی کز سوز شبهابر سر پروانه رفت
چشم مستش عاشقان را در سماع آورددوش
راستی را،درسماع عاشقان مستانه رفت
بعد توبه رفت قاسم کاسه دردی بدست
بر سر پیمانه آمد،در سر پیمانه رفت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به توصیف حال و هوای عاشقانه و دلدادگی میپردازد. او از سفر جان به سوی معشوق صحبت میکند و از زیباییهای چشم او و تاثیر آن بر دل عاشقان سخن میگوید. زاهدان نیز از دیدن مستی و دلدادگی یار غافلند. گلها سرخ میشوند و بلبلها در خون خود میگریند، نشان از عشق و درد عمیق است. درویشان با دلهای بیدل خود به شکرانه میپردازند و به تدریج عاشقانی که در حال سماع هستند را به تصویر میکشد. در نهایت، شعر به قاسم اشاره میکند که پس از توبه، کاسه دردی به دست میگیرد و به سراغ پیمانه میرود، نمایانگر عشق و طلب دوباره.
هوش مصنوعی: جان به خاطر وصال معشوق از کعبه تا معبد بتان سفر کرد و دل، به یاد چشمان او، در گوشه هر شرابخانه سرگردان شد.
هوش مصنوعی: ای پرهیزکار! در چشمهای معشوق مستم، از شراب بگو که زندگی همچنان ادامه دارد! زمان داستانهای گذشته به پایان رسیده است.
هوش مصنوعی: گل در چمن سرخ شد، زیرا خون بلبل بر آن ریخت. این باعث شد که دیوانهوار، عاطفه و شوری در دل بلبل ایجاد شود.
هوش مصنوعی: در اینجا بیان میشود که اگر درویشها (مردم صادق و زاهد) از عمری که دارند، خشنود باشند و شکرگزار باشند، زندگی میتواند به شکلی زیبا و پر از نعمت باشد. به نوعی، اگر رضایت درویشانه را بپذیرند، زندگیشان به شکل خاصی ادامه خواهد داشت.
هوش مصنوعی: شمع با نور خود حالتی را برای عاشقان بیان میکند که ناشی از درد و سوزش شبهاست که بر سر پروانه رفته است.
هوش مصنوعی: چشم زیبا و جذاب او، عاشقان را به حالت شور و شوق و سرخوشی میکشاند و در واقع، در هنگام رقص و حال خوش عاشقان، حقیقت را به طرز زیبایی معنا میکند.
هوش مصنوعی: پس از اینکه قاسم توبه کرد، با کاسهای از درد به سوی پیمانه رفت و در آنجا خود را در دل پیمانه غرق کرد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
در سر زنجیر زلف او دل دیوانه رفت
نکته زان لب شنید و جانب میخانه رفت
سرگذشتی گفتم از دل آتش جان شعله زد
گرم شد هنگامه خوابم بر سر افسانه رفت
آگه از سوز دل ما دل فروزانند و بس
[...]
خوش درآ در خانه دل زانکه جان از خانه رفت
کم کن این نا آشنایی کز میان بیگانه رفت
خرم آن کز بهر دل جان و جوانی جمله باخت
چون زلیخا در طریق عاشقی مردانه رفت
شمع من سر تا قدم حسن است و لطف و مردمی
[...]
زهرخند ای دل که دور گریه مستانه رفت
روزگار دار و گیر شیشه و پیمانه رفت
می شود کان بدخشان از شراب لعل رنگ
چون سبو با دست خالی هر که در میخانه رفت
دانه می گویند بعد از کاه می ماند بجا
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.