گنجور

 
قاسم انوار

همه کار و بار جهان هیچ نیست

مدار زمین و زمان هیچ نیست

بهاران سرسبز و خرم خوشند

چو دارند رو در خزان،هیچ نیست

چو خواهد فرو ریخت گلها ز بار

سمن ضایع و ارغوان هیچ نیست

بصدجا کمر بست نی بر میان

چه حاصل؟ چو اندر میان هیچ نیست

چو از درد ما دلبران فارغند

همه سوز و آه و فغان هیچ نیست

چو هرگز ندارد درین گیر و دار

بخود اختیار، آسمان هیچ نیست

بعین یقین قاسمی دیده است

که غیر خدا در جهان هیچ نیست