همه دردست درین واقعه، پس درمان چیست؟
چاره کار من بیدل سرگردان چیست؟
دل و جان ملک حبیبست و بلامال محب
شرع عشاق چنینست، مرا تاوان چیست؟
گرنه چشم خوش تو باده فروشست، ای جان
بر درت شب همه شب مشغله مستان چیست؟
آسمان نیز بصد دیده ترا می طلبد
ورنه اندر کفش این مشغله تابان چیست؟
بی تو روضه رضوان اگرم جای دهند
گویم: ای دوست، چه دزدیده ام؟ این زندان چیست؟
هر که کوی تو ندیدست نداند هرگز
که بر زنده دلان جنت جاویدان چیست؟
دل قاسم بطلب تا که یقینت گردد
مشرق صبح ازل، مملکت عرفان چیست؟
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به بیان احساسات عمیق خود درباره عشق و جدایی پرداخته است. او از درد و رنجی که در این مسیر تحمل میکند صحبت میکند و به دنبال درمان یا چارهای برای این حال است. شاعر به زیبایی چشمان معشوقهاش اشاره میکند و از سختیهای شبهایی که بدون او سپری میکند، میگوید. همچنین، او معتقد است که بدون وجود معشوق، حتی بهشت هم برایش بیمعنی است و مفهوم عشق و محبتی که در این دنیا تجربه کرده، برای کسی که از کوی محبوبش دور است، ناشناخته است. در نهایت، او از دل خود میخواهد تا به حقیقت عشق و عرفان پی ببرد و بداند که عشق واقعی چیست.
هوش مصنوعی: در این وضعیت که همه چیز در دست سرنوشت است، درمان و راه حل کجاست؟ و برای من که در حیرت و بلاتکلیفی به سر میبرم، چه راهی وجود دارد؟
هوش مصنوعی: دل و جان من متعلق به محبوب است و عشق به او برای من بیمزد و منّت است. عشق واقعی اینگونه است، پس من نباید بهخاطر آنچه از دست میدهم شکایت کنم.
هوش مصنوعی: چشم زیبا و دلنشین تو به مانند بادهای است که مرا میفروشد و به سوی خود میکشاند. ای عشق، چرا همه شب در درگاه تو منتظرم و دل و فکر من مشغول راز و نیاز با مستان است؟
هوش مصنوعی: آسمان هم با هزار چشم به دنبال توست، وگرنه در دست تو این مشغله روشن و تابناک چیست؟
هوش مصنوعی: اگر مرا به بهشت هم ببرند، بی تو حتی در آنجا هم احساس خوشبختی نخواهم کرد و همیشه سؤال میکنم که من چه چیزی را از دست دادهام؟ این زندگی بدون تو برایم مثل زندان است.
هوش مصنوعی: هر کسی که از کوی تو عبور نکرده، هرگز نخواهد فهمید که بهشتی جاودان بر دلهای زنده و شاداب چیست.
هوش مصنوعی: دل خود را به جستجوی قاسم بفرست تا یقین کنی که سپیدهدم ازل کجاست و سرزمین عرفان چه جایی است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
با فلک دوش به خلوت گلهای میکردم
که مرا از کرم تو سبب حرمان چیست
این همه جور تو با فاضل و دانا ز چه جاست
وین همه لطف تو با بیهنر و نادان چیست
فلکم گفت که ای خسرو اقلیم سخن
[...]
چند گویی که چه چارهست و مرا درمان چیست
چاره جوینده که کردهست تو را خود آن چیست
چند باشد غم آنت که ز غم جان ببرم
خود نباشد هوس آنک بدانی جان چیست
بوی نانی که رسیدهست بر آن بوی برو
[...]
آخر ای دوست بمردم ز غمت درمان چیست
رازِ دل فاش کنم یا نکنم فرمان چیست
جور و بی داد مکن بیش و بترس از داور
کشتۀ عشق توم خونِ مرا تاوان چیست
ظاهرم می نگری مجتمعم می بینی
[...]
گر بگویم که درون دل من پنهان چیست
خود بگویی و بدانی که غم هجران چیست
خستگان تو که دور از تو، نه نزدیک تواند
تو چه دانی که همه شب به دل ایشان چیست
کشتنم خواهی، اینک سر و اینک خنجر
[...]
با فلک دوش بخلوت گله ئی میکردم
که مرا از کرم تو سبب حرمان چیست
اینهمه جور تو با مردم فاضل ز چه خاست
وینهمه فضل تو با جاهل و با نادان چیست
فلکم گفت که ایخسرو اقلیم هنر
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.