گنجور

 
ابن یمین

با فلک دوش بخلوت گله ئی میکردم

که مرا از کرم تو سبب حرمان چیست

اینهمه جور تو با مردم فاضل ز چه خاست

وینهمه فضل تو با جاهل و با نادان چیست

فلکم گفت که ایخسرو اقلیم هنر

هست معهود چو این مشغله و افغان چیست

در زوایای فلک چشم بصیرت بگشای

با همه فضل برون آر که بی نقصان چیست

گر کنی دعوی همت بجهان ابن یمین

همچو دو نان سخن جامه و ذکر نان چیست

 
 
 
انوری

با فلک دوش به خلوت گله‌ای می‌کردم

که مرا از کرم تو سبب حرمان چیست

این همه جور تو با فاضل و دانا ز چه جاست

وین همه لطف تو با بی‌هنر و نادان چیست

فلکم گفت که ای خسرو اقلیم سخن

[...]

مولانا

چند گویی که چه چاره‌ست و مرا درمان چیست

چاره جوینده که کرده‌ست تو را خود آن چیست

چند باشد غم آنت که ز غم جان ببرم

خود نباشد هوس آنک بدانی جان چیست

بوی نانی که رسیده‌ست بر آن بوی برو

[...]

حکیم نزاری

آخر ای دوست بمردم ز غمت درمان چیست

رازِ دل فاش کنم یا نکنم فرمان چیست

جور و بی داد مکن بیش و بترس از داور

کشتۀ عشق توم خونِ مرا تاوان چیست

ظاهرم می نگری مجتمعم می بینی

[...]

امیرخسرو دهلوی

گر بگویم که درون دل من پنهان چیست

خود بگویی و بدانی که غم هجران چیست

خستگان تو که دور از تو، نه نزدیک تواند

تو چه دانی که همه شب به دل ایشان چیست

کشتنم خواهی، اینک سر و اینک خنجر

[...]

جهان ملک خاتون

ای جهان این همه درد دل بی پایان چیست

دردم از حد بشد اکنون تو بگو درمان چیست

از جفای تو دلم سوخت به احوال جهان

این ستم از فلک خیره ی سرگردان چیست

گفت اینست مرا حال دل خسته ی ریش

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه