گنجور

 
حکیم نزاری

آخر ای دوست بمردم ز غمت درمان چیست

رازِ دل فاش کنم یا نکنم فرمان چیست

جور و بی داد مکن بیش و بترس از داور

کشتۀ عشق توم خونِ مرا تاوان چیست

ظاهرم می نگری مجتمعم می بینی

بی خبر زان که ز هجران توم بر جان چیست

بوسه یی بخش به من تا بدهم جان به عوض

گرچه داند همه کس فرق ازین تا آن چیست

تیرِ خون ریزِ مژه بر هدفِ جانم اگر

نه تو انداخته ای بر جگرم پیکان چیست

بت پرستم به همه حال چو در بند توم

پس چو کافر شدم اندیشه ام از ایمان چیست

گر ز ادراکِ بشر نیست برون کعبۀ عشق

عقلِ بی چاره فرو مانده چه و حیران چیست

عالمی خلق فرو رفت و نیامد بر سر

کس ندانست که این بادیه را پایان چیست

عشق با حاسدِ من گفت که ای بی معنی

سرزنش کردن و تشنیع زدن هم سان چیست

گر به جانت رسد از دودِ نزاری اثری

روشنت گردد کاین صاعقۀ سوزان چیست

 
 
 
انوری

با فلک دوش به خلوت گله‌ای می‌کردم

که مرا از کرم تو سبب حرمان چیست

این همه جور تو با فاضل و دانا ز چه جاست

وین همه لطف تو با بی‌هنر و نادان چیست

فلکم گفت که ای خسرو اقلیم سخن

[...]

مولانا

چند گویی که چه چاره‌ست و مرا درمان چیست

چاره جوینده که کرده‌ست تو را خود آن چیست

چند باشد غم آنت که ز غم جان ببرم

خود نباشد هوس آنک بدانی جان چیست

بوی نانی که رسیده‌ست بر آن بوی برو

[...]

امیرخسرو دهلوی

گر بگویم که درون دل من پنهان چیست

خود بگویی و بدانی که غم هجران چیست

خستگان تو که دور از تو، نه نزدیک تواند

تو چه دانی که همه شب به دل ایشان چیست

کشتنم خواهی، اینک سر و اینک خنجر

[...]

ابن یمین

با فلک دوش بخلوت گله ئی میکردم

که مرا از کرم تو سبب حرمان چیست

اینهمه جور تو با مردم فاضل ز چه خاست

وینهمه فضل تو با جاهل و با نادان چیست

فلکم گفت که ایخسرو اقلیم هنر

[...]

جهان ملک خاتون

ای جهان این همه درد دل بی پایان چیست

دردم از حد بشد اکنون تو بگو درمان چیست

از جفای تو دلم سوخت به احوال جهان

این ستم از فلک خیره ی سرگردان چیست

گفت اینست مرا حال دل خسته ی ریش

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه