گنجور

 
قاسم انوار

عقل از عقیله خیزد، عشق از جنون و سودا

یا رب، چه چاره سازم این درد را مداوا؟

عقلست در تفکر، عشقست در تحیر

این عقل در تدبر، این عشق در علالا

عقلست در تکلف، عشقست در تالف

عقلست در تمنا،عشقست در تولا

عقل استناد جوید،عاشق معاد جوید

عقل اجتهاد جوید،عاشق رفیق اعلا

ای جان جمله جانها،سرمایه عیانها

ای معدن امانها،هم لا تویی،هم الا

ای عشق بس ودودی،اصل زیان و سودی

سرمایه شهودی،بحری،ولی مصفا

زان غمزهای فتان،زان شیوهای شیرین

حیران شدیم،حیران،شیدا شدیم،شیدا

از جام «کل حزب » مستند اهل عالم

مستست جان قاسم از جام حق تعالا