مرا نور یقین همراه جانست
سرم با دوست سر بر آستانست
مرا گوید: میان درد و غم باش
معین شد که سری درمیانست
ز حد لامکان تا توده خاک
همیشه کاروان در کاروانست
درین دریای بی پایان فتادیم
امید جان برب مستعانست
حدیث عشق حالی بس غریبست
همیشه با بلاها هم عنانست
دلم کو سر فرو نارد بکونین
غلام همت دردی کشان است
مگو، قاسم، که: این دارد فلانی
یقین می دان همه با همگنانست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بیان احساسات عمیق عاشقانه و درونی شاعر پرداخته است. شاعر از نور یقین و همراهی دوست صحبت میکند و بر اهمیت تحمل درد و غم تأکید میکند. او به عددی از معنای وجودی و سفر زندگی اشاره دارد، که همواره در حال حرکت به سوی مقصد هستند. در این دریای بیپایان، امید به پروردگار را در دل دارد. همچنین، عشق را به عنوان تجربهای غریب معرفی میکند که همواره با درد همراه است. در پایان، شاعر بر اتحاد و همبستگی با دیگران تأکید میکند و میگوید که ارزشهای انسانی در افکار مشترک نشان داده میشود.
هوش مصنوعی: من با نور یقین زندگی میکنم و روح من در کنار دوست قرار دارد و سرم به احترام او بر آستانش گذاشتهام.
هوش مصنوعی: او به من میگوید: در میان درد و غم، وجود من همانند سِری است که در میان دو چیز قرار دارد.
هوش مصنوعی: از مرز ممکنات تا زمین، همیشه گروهی در حال حرکت هستند.
هوش مصنوعی: در این دریای وسیع و بیپایان غرق شدهایم و تنها امید ما به نجات روحمان است.
هوش مصنوعی: قصه عشق داستانی بسیار عجیب است که همیشه همراه با دردها و مشکلات میباشد.
هوش مصنوعی: دل من در آرزوی کسی است که سر او را به زیر نیاورد و همچنان به تحمل مشکلات و رنجها ادامه دهد.
هوش مصنوعی: قاسم، نگو که فلانی از همه مطمئن است؛ او فقط در جمع همسن و سالان خود چنین نظری دارد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چو با جُفتِ عِنینِ خویش پیوَست،
چو شاخِ خُشک، گَشته سروِ او پَست.
چه خوش عیش و چه خرم روزگار است
که دولت عالی و دین استوار است
سخا را نو شکفته بوستان است
امل را نو دمیده مرغزار است
هنر در مد و دانش در زیادت
[...]
چه . . . یر است این ز . . . یر خر زبر دست
که خر چون دید زو، آنگونه بشکست
خر نر را . . . ون در کردم این . . . یر
به سان ماده خر خوابید در غست
چو . . . ادم ماده خر ار، کره بفکند
[...]
فلک را عهد بس نااستوار است
همه کار جهان ناپایدارست
بیا کس کز پی یک روزه راحت
بمانده روز و شب در انتظارست
هوایی دارد و آبی زمانه
[...]
چو دانستی که معبودی تو را هست
بدار از جستوجوی چون و چه، دست
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.