دلم از زلف تو آشفته و سرگردانست
جان بدیدار تو شادست ولی حیرانست
عشق دریای محیطست، بتحقیق بدان
جدول اوست، اگر قلزم، اگر عمانست
با من از دوزخ و فردوس مگویید سخن
هرکجا اوست، مرا جنت جاویدانست
غافل از دوست مباشید و بغفلت مروید
در نهان خانه وحدت قمری پنهانست
پیش مستان طریقت سخنی می گویید
هرکه او منکر عشقست یقین شیطانست
عاشقست این دل شوریده من، درمان چیست؟
بس عجب نبود اگر بی سر و بی سامانست
قاسم ار جامه درید از غم او باکی نیست
نعره و جامه دریدن صفت مستانست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر دربارهی عشق و دلبستگی به محبوب است. شاعر در آن احساسات آشفته و سرگردان خود را در پی محبوب بیان میکند و تصریح میکند که عشق مثل دریایی وسیع و عمیق است که جریانهای مختلفی دارد. او به این نکته اشاره میکند که هر جا محبوب باشد، آنجا جنت واقعی اوست. همچنین تاکید میکند که نباید از دوست غافل شد و عشق را نادیده گرفت، چون در هر حالت و وضعیتی، عشق و محبت از اهمیت ویژهای برخوردارند. در نهایت، شاعر میگوید که عشق، هرچقدر هم که دشوار باشد، نشانهای از وجود شور و شوق است و حتی از درد و رنج ناشی از عشق نباید ترسی داشت.
هوش مصنوعی: دل من به خاطر زلفهای تو دلشوره و آشفتگی دارد. جانم به خاطر دیدن تو خوشحال است، اما در عین حال گیج و متحیر است.
هوش مصنوعی: عشق مانند دریایی است که همهچیز را در خود جای داده و در حقیقت، این عشق منبع و جوی آبی است که از آن نشأت میگیرد. حال این عشق میتواند مانند دریاچهای بزرگ یا دریاچهای کوچک باشد، فرق نمیکند.
هوش مصنوعی: با من درباره دوزخ و بهشت صحبت نکنید، هرجا که او باشد، برای من بهشت جاودانی است.
هوش مصنوعی: از دوستان غافل نباشید و با بیتوجهی وارد نشوید، زیرا در دل این وحدت، مرغی پنهان است.
هوش مصنوعی: هر کسی که در محفل عاشقان حقیقت سخن میگوید و حقیقت عشق را انکار کند، بهطور قطع تحت تأثیر شیطان قرار دارد.
هوش مصنوعی: دل دیوانهام عاشق است، حالا چه درمانی میتواند داشته باشد؟ عجیب نیست که این دل بیسر و سامان شده است.
هوش مصنوعی: اگر قاسم از شدت غم دلش به خود بیافتد و لباسش را پاره کند، نگران نباشید. چون این حالت و رفتار همانند هیاهو و بیقراری است که مخصوص عاشقان و شیدایان است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چشم پرنور که مست نظر جانانست
ماه از او چشم گرفتست و فلک لرزانست
خاصه آن لحظه که از حضرت حق نور کشد
سجده گاه ملک و قبله هر انسانست
هر که او سر ننهد بر کف پایش آن دم
[...]
دو سه روزی دگرم جان بر تن مهمانست
بعد ازین وقت جدائی و وداع جانست
گه آنست که جان خو ز بدن باز کند
که میان من و جان وقت غم هجرانست
غم تن نیست که تن در وطن خویشتنست
[...]
دیده ام در رخ جان پرور تو حیرانست
زآنکه حسن رخت امروز دو صد چندانست
خسته ی روز فراقت شده ام مسکین من
که بیا لعل شکرخای تواش درمانست
صبح وصل تو ندیدیم و بشد عمر در آن
[...]
میر میخانهٔ ما سید سر مستانست
رند اگر می طلبی ساقی سرمست آنست
نور چشم است و به نورش همه را می بینم
آفتابیست که در دور قمر تابانست
چشم ما روشنی از نور جمالش دارد
[...]
در نهان خانه وحدت قمری پنهان است
که همو جان جهانست و همو جانانست
هیچ جا نیست وزو هیچ محل خالی نیست
عقل حیرت زده در شیوه او حیرانست
پیش ما قاعده اینست، مسلم دارید
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.