گنجور

 
قاسم انوار

دلم از زلف تو آشفته و سرگردانست

جان بدیدار تو شادست ولی حیرانست

عشق دریای محیطست، بتحقیق بدان

جدول اوست، اگر قلزم، اگر عمانست

با من از دوزخ و فردوس مگویید سخن

هرکجا اوست، مرا جنت جاویدانست

غافل از دوست مباشید و بغفلت مروید

در نهان خانه وحدت قمری پنهانست

پیش مستان طریقت سخنی می گویید

هرکه او منکر عشقست یقین شیطانست

عاشقست این دل شوریده من، درمان چیست؟

بس عجب نبود اگر بی سر و بی سامانست

قاسم ار جامه درید از غم او باکی نیست

نعره و جامه دریدن صفت مستانست

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
مولانا

چشم پرنور که مست نظر جانانست

ماه از او چشم گرفتست و فلک لرزانست

خاصه آن لحظه که از حضرت حق نور کشد

سجده گاه ملک و قبله هر انسانست

هر که او سر ننهد بر کف پایش آن دم

[...]

ابن یمین

دو سه روزی دگرم جان بر تن مهمانست

بعد ازین وقت جدائی و وداع جانست

گه آنست که جان خو ز بدن باز کند

که میان من و جان وقت غم هجرانست

غم تن نیست که تن در وطن خویشتنست

[...]

جهان ملک خاتون

دیده ام در رخ جان پرور تو حیرانست

زآنکه حسن رخت امروز دو صد چندانست

خسته ی روز فراقت شده ام مسکین من

که بیا لعل شکرخای تواش درمانست

صبح وصل تو ندیدیم و بشد عمر در آن

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از جهان ملک خاتون
شاه نعمت‌الله ولی

میر میخانهٔ ما سید سر مستانست

رند اگر می طلبی ساقی سرمست آنست

نور چشم است و به نورش همه را می بینم

آفتابیست که در دور قمر تابانست

چشم ما روشنی از نور جمالش دارد

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از شاه نعمت‌الله ولی
قاسم انوار

در نهان خانه وحدت قمری پنهان است

که همو جان جهانست و همو جانانست

هیچ جا نیست وزو هیچ محل خالی نیست

عقل حیرت زده در شیوه او حیرانست

پیش ما قاعده اینست، مسلم دارید

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه