گنجور

 
نظام قاری

به بزمگاه صبوحی کنان مجلس خاص

حیوه نحش بود جام می به حکم خواص

در جواب او

امید هست که بنوازیم بخلعت خاص

بارمک ار نرسد دست کم زجامه خاص

بیافت سوزن ازان بخیه چو مروارید

که او ببحر پر از موج حبر شد غواص

درید پرده بکار برهنگان کرباس

بخورد زخم زگازر که (والجروح قصاص)

زخرج رخت زمستان گریز میجستم

گرفت برد ره من که (لات حین مناص)

اگر نه شیوه دستار و زیب جامه بود

کیش برقص برازندگی بود رقاص

هزار نفع درین جامها که میپوشی

نوشته اند حکیمان بتن زروی خواص

ترا جهیز عروسی زن بقید آورد

مگر برخت عزایش شوی ز قید خلاص

بشعر البسه بردی تو گوی ای قاری

کجا بود قلمی این همه معانی خاص