گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
نظام قاری

دوش بی روی تو آتش بسرم بر میشد

آبم از دیده همیرفت و زمین ترمیشد

در جواب او

جیب اطلس چو پر از کشمه عنبر میشد

جامها جمله ازان نفحه معطر میشد

سحر آشفته چو برخاستم از جامه خواب

جامه میجستم و دستار بهم بر میشد

در عروس تتق حجله نظر میکردم

پیش چشمم در و دیوار مصور میشد

علم زر بسر آنروز که دستار نمود

دید دل کش خرد و صبر در آنسر میشد

سوخته جبه شب برد وبمن گفت صباح

دوش بی روی تو آتش بسرم بر میشد

از سرم فوطه جدا مانده و بادم زده بود

وز دماغ آب همی رفت و زمین تر میشد

دیدم ایجامه سحر کوی گریبان ترا

سینه از مهر تو چون صبح منور میشد

ورق اطلس و والای تو دیدم قاری

پیش او دفتر گل جمله مبتر میشد