گنجور

 
نظام قاری

تا زمیخانه و می نام و نشان خواهد بود

سرما خاک ره پیر مغان خواهد بود

در جواب او

تازقطنی و قدک نام و نشان خواهد بود

تنم از شوق شمط جامه دران خواهد بود

برزمینی که در وصندلی رخت نهند

سالها سجده گه بقچه کشان خواهد بود

حلقه انکله جیب بگوش از ازلست

برهمانیم که بودیم و همان خواهد بود

چشم مدفون چو نهد سربکنار جامه

برخ شاهد کمخا نگران خواهد بود

بعدما و توبسی صوف سفید و سبزی

که لباس تن هر پیرو جوان خواهد بود

بروای دامک شلوار که بردیده تو

راز لنگوته نهانست و نهان خواهد بود

رخت قاری اگر از بقچه یاران باشد

خلعت صوف به دوش دگران خواهد بود

 
 
 
جهان ملک خاتون

تا مدار فلک و دور جهان خواهد بود

دل من طالب وصل تو به جان خواهد بود

بر من خسته نظر گر فکنی از سر لطف

اثر همت صاحب نظران خواهد بود

دیده تا بر قد آن سرو روان بگشایم

[...]

حافظ

تا ز میخانه و مِی نام و نشان خواهد بود

سرِ ما خاکِ رَهِ پیرِ مُغان خواهد بود

حلقهٔ پیرِ مغان از ازلم در گوش است

بر همانیم که بودیم و همان خواهد بود

بر سرِ تربتِ ما چون گذری همّت خواه

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از حافظ
قاسم انوار

تا جهاندار، جهاندار جهان خواهد بود

دل ما عاشق آن سرو روان خواهد بود

ما درین دیر مغان بهر نیاز آمده ایم

سر ما خاک ره پیر مغان خواهد بود

«من ر آنی » و « رألحق » چه سخن می گوید؟

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از قاسم انوار
نظام قاری

تا که رختم ببر جامه بران خواهد بود

از بی وصله دو چشمم نگران خواهد بود

دست ما درازل و دامن یکتائی بود

برهمانیم که بودیم و همان خواهد بود

آفت دور بدستار بزرگان مرساد

[...]

اهلی شیرازی

خاک ره خواست سرم یار و چنان خواهد بود

هرچه او بر سر ما خواست همان خواهد بود

جان من رفتی و چون صورت بیجان برهت

چشم من تا بقیامت نگران خواهد بود

میروی سرو من از دیده و جانی که مراست

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه