گنجور

 
نظام قاری

رسید مژده که ایام غم نخواهد ماند

چنان نماند چنین نیز هم نخواهد ماند

در جواب او

نشان پوشی و نقش علم نخواهد ماند

نماند بندقی و ریشه هم نخواهد ماند

بپوستین توانگر حسد مبر درویش

که پشت ابلق و روی شکم نخواهد ماند

اگر چه در بر گرما شدست زیلو خوار

حصیر نیز چنین محترم نخواهد ماند

بپوش جامه امسال و رخت پار ببخش

نماند کهنه ونو نیز هم نخواهد ماند

طریق گیوه قدمداریست و این اولی

زمیخ چون بکفش یکدرم نخواهد ماند

بگرد رایت خورشید بود این مسطور

که خرکه و تتق و چتر جم نخواهد ماند

سخن مگسو بلباس ایحسود باقاری

که صوف قبرسی و جل به هم نخواهد ماند

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode