گنجور

 
اهلی شیرازی

خاک ره خواست سرم یار و چنان خواهد بود

هرچه او بر سر ما خواست همان خواهد بود

جان من رفتی و چون صورت بیجان برهت

چشم من تا بقیامت نگران خواهد بود

میروی سرو من از دیده و جانی که مراست

همچو آب از پیت ای سرو روان خواهد بود

من بشکرانه کنم جان سپر تیر هلاک

گر هلاک من از آن دست و کمان خواهد بود

زخم تیرت طلب آن روز که من خاک شوم

ز استخوانهای سفیدم که نشان خواهد بود

گر بداغ تو روم تا ابد از خاک مرا

لاله وار آتش دل شعله زنان خواهد بود

گرچه خارم گلم از خاک دمد چون به رهت

سر من خاک کف پای سگان خواهد بود

قصه کوته کند و بر دوست فشان جان اهلی

چند گویی که چنین است و چنان خواهد بود

 
 
 
جهان ملک خاتون

تا مدار فلک و دور جهان خواهد بود

دل من طالب وصل تو به جان خواهد بود

بر من خسته نظر گر فکنی از سر لطف

اثر همت صاحب نظران خواهد بود

دیده تا بر قد آن سرو روان بگشایم

[...]

حافظ

تا ز میخانه و مِی نام و نشان خواهد بود

سرِ ما خاکِ رَهِ پیرِ مُغان خواهد بود

حلقهٔ پیرِ مغان از ازلم در گوش است

بر همانیم که بودیم و همان خواهد بود

بر سرِ تربتِ ما چون گذری همّت خواه

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از حافظ
قاسم انوار

تا جهاندار، جهاندار جهان خواهد بود

دل ما عاشق آن سرو روان خواهد بود

ما درین دیر مغان بهر نیاز آمده ایم

سر ما خاک ره پیر مغان خواهد بود

«من ر آنی » و « رألحق » چه سخن می گوید؟

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از قاسم انوار
نظام قاری

تا زمیخانه و می نام و نشان خواهد بود

سرما خاک ره پیر مغان خواهد بود

تازقطنی و قدک نام و نشان خواهد بود

تنم از شوق شمط جامه دران خواهد بود

برزمینی که در وصندلی رخت نهند

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از نظام قاری
میلی

چند یارب غم دل در پی جان خواهد بود

توسن شوق چنین سخت عنان خواهد بود

چون کنندم به قیامت ز بد و نیک سوال

حیرت روی توام بند زبان خواهد بود

هر زمان یار و رقیبان سوی من می‌نگرند

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه