گنجور

 
غنی کشمیری

خاک پای همه کس هر که شد از روی نیاز

می کند همچو زمین زیر و زبر گردون را

معنی از طبع غنی سر نتواند پیچد

بسته دادند باو روز ازل مضمون را

 
 
 
پرسش‌های پرتکرار
حکیم نزاری

طاقت بار ملامت نبود گردون را

وین شرف شیفتگان راست نه هر مادون را

من دل سوخته با این همه خامان چه کنم

نافه را بوی بود نی جگر پر خون را

ماه تا روی مبارک به کسی بنماید

[...]

محتشم کاشانی

مالک المک شوم چون ز جنون هامون را

در روش غاشیه بردوش نهم مجنون را

گر نه آیینهٔ روی تو برابر باشد

آه من تیره کند آینهٔ گردون را

گر تصرف نکند عشوهٔ خوبان در دل

[...]

صائب

شد ز زنجیر فزون شور جنون مجنون را

موج بال و پر رفتار شود جیحون را

گل ابری چه قدر آب ز دریا گیرد؟

نکند دیده سبکبار دل پر خون را

گوشه عافیتی صافدلان را کافی است

[...]

فیاض لاهیجی

گر کشم بر رخ دریا مژة پرخون را

غوطه‌ها در عرق شرم دهم جیحون را

عجب از جاذبة عشق که از یکرنگی

طوق لیلی نکند سلسلة مجنون را

رتبة کوهکن این بس که کشیدست بدوش

[...]

آشفتهٔ شیرازی

خبر از حی مگر آورده کسی مجنون را

که گشوده بره قافله جوی خون را

از پی پرسش دل سلسله موئی آمد

تا که زنجیر فرستاد دگر مجنون را

گریه از کشته شدن نیست از آن میگریم

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه