حاجت از حد چو رود دست دهد استغنا
قد خم حلقه چو شد کار ندارد بعصا
گره بند قبایت نشد از دستم وا
بند انگشت شد آخر گره بند قبا
خون بجوش آمده از ذوق شهادت ما را
به که آبی بزند تیغ تو بر آتش ما
سرکش از جای نجنبد پی تعظیم کسی
شمع آسا رگ گردن بودش رشتهٔ پا
نفس من شده از سوختگی خاکستر
میتوان از دم من آینه را داد جلا
چون مه نو که نگردد ز شفق هرگز سرخ
ناخن همت من دست نگیرد ز حنا
چارهٔ کار به دست من و من بیچاره
بند انگشت بنا حق نتوان کردن وا
بسکه بی بادهٔ گلرنگ دلی پر دارد
کدوی سبز نماید به نظر شیشهٔ ما
گرد خود گرد غنی چند کنی طوف حرم
رهبری نیست در این راه به از قبله نما
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
وین دو تن دور نگردند ز بام و در ما
نکند هیچ کس این بیادبان را ادبی
گرد گرداب مگرد ای که ندانی تو شنا
که شوی غرقه چو ناگاهی ناغوش خوری
ای رفیقان من ای عمر و منصور و عطا
که شما هر سه سمائید و هوائید و صبا
کرده بیچاره مرا جوع به ماه رمضان
خبری هست ز شوال به نزدیک شما
تا به مغرب ننموده است مرا چهره هلال
[...]
شاه باز آمد برحسب مراد دل ما
ملت از رایت او ساخته عونی به سزا
خیل خیل از خدمش تعبه کرده دگر
جوق جوق از حشمش تاختنی برده جدا
سوی هر مرحله راهی (پیموده) برده یک تن
[...]
هرکه آن چشم دژم بیند و آن زلف دوتا
اگر آشفته و شوریده شود هست روا
منم اینک شده آشفتهٔ آن چشم دُژَم
منم اینک شده شوریدهٔ آن زلف دو تا
هوشمن درلب ماهی است به قده سروسهی
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.