گنجور

 
قاآنی

قوت من باده قوتم یارست

وآدمی را همین دو درکارست

عیش آدم بود به قوت و قوت

قوت و قوت نیست مردارست

هر ولایت که خوبرویی هست

هرکه جز اوست نقش دیوارست

ای که گفتی مبین به صورت خوب

صورت خوب بهر دیدارست

گوش اگر نشنود حکایت یار

بر بناگوش مردمان بارست

چشم اگر ننگرد به صورت خوب

پیشه بر روی آدمی عارست

دل به مستی ربود نرگس دوست

به خدا مست نیست هشیارست

چشم یار ار چه هست خواب‌آلود

اندرو هرچه فتنه بیدارست

دستم ای همسفر ز دست بدار

که مرا پای دل گرفتارست

خودکشم رنج و خودکنم شکوه

درد عشق ای رفیق بسیارست

بر من مست چند طعنه زنی

آخر ای زاهد این چه آزارست

گر عبادت به مردم آزاریست

زان عبادت خدای بیزارست

من ز دریا روم تو از خشکی

به سوی کعبه راه بسیارست

نفس بیدار گفت دارم شیخ

نه چنانست نقش پندارست

موشکافست طبع قاآنی

از چنین طبع جای زنهارست

 
 
 
مسعود سعد سلمان

نوبهاری عروس کردارست

سرو بالا و لاله رخسارست

باغ پر پیکران کشمیرست

راغ پر لعبتان فرخارست

کسوت این ز دیبه روم است

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از مسعود سعد سلمان
انوری

حسن را از وفا چه آزارست

که همه ساله با جفا یارست

خود وفا را وجود نیست پدید

وین که در عادتست گفتارست

از برون جهان وفا هم نیست

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از انوری
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه