عیدست و جام زرنشان از میگرانبار آمده
هر زاهدی دامن کشان در دیر خمار آمده
زاهدکهکرد انکار می حیرت بدش ازکار می
از هرچه جزگفتار می اینک در انکار آمده
عیدست و یار دلستان بر دست جام ارغوان
با قدُ چون سرو روان بر طرف گلزار آمده
گل بیقرار از روی او سنبل اسیر موی او
اندر خم گیسوی او دلها گرفتار آمده
برگ صبوح از می بود جان را فتوح از می بود
تفریح روح از می بود هرگه که افکار آمده
می جان بود پیمانه تن دست بتانش پیرهن
زانگشتهایش بر بدن رگهای بسیار آمده
آن لجهٔ سیماب بین آن آتشینگرداب بین
آتش میان آب بین هردم شرربار آمده
عید مبارک پی نگر رخشنده جام می نگر
نالان نوای نی نگرکز هجر دلدار آمده
چنگست زالی ناتوان رگهاش پیدا زاستخوان
از ناتوانی هر زمان در نالهٔ زار آمده
نایی که بستد هوش نیگفتا چه اندرگوش نی
کز سینهٔ پرجوش نی آه شرربار آمده
بربد به کف بربط نگر خون بط اندر بط نگر
می تا به هفتم خط نگر در جام شهوار آمده
بیجادهٔکانی است می یاقوت رمانی است می
لعل بدخشانی است می کایینه کردار آمده
از مطلع طبعم دگر زد مطلعی تابندهسر
خورشید گویی جلوهگر بر چرخ دوار آمده
خرّم دو عید دلگشا اینک پدیدار آمده
فرخ دو جشن جانفزا اینک نمودار آمده
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شعر درباره روز عید و شادی ناشی از نوشیدن می و حضور محبوبان است. شاعر توصیف میکند که روز عید، زاهدان نیز به دنبال میروند و از انکار می دست میکشند. او به زیبایی محبوب و تاثیر آن بر دلها اشاره میکند و میگوید که می، مایه خوشی و نشاط روح است. در این روز، همه چیز رنگ و بویی از جشن و شادی دارد و شاعر بر اهمیت و زیبایی این لحظات تأکید میکند. نهایتاً، با بیانی شاعرانه، حسرتها و دلتنگیها نیز در میان این شادیها مشاهده میشود.
هوش مصنوعی: این روز عید است و جامی که از شراب پر شده، به حاضران نشان میدهد. هر زاهد و پارسا نیز با شوق و سرحالی به میخانه آمده و دامن خود را بلند کرده تا از این جشن و خوشی بهرهمند شود.
هوش مصنوعی: زاهدی که به شراب و مینوشی بیاعتناست، از کارهای شگفتانگیز آن حیران است. او از هر چیزی جز گفتار و صحبت فاصله گرفته و الآن به انکار حقیقتهایی که پیش رویش است، پرداخته.
هوش مصنوعی: عید و جشن است و محبوب دلنشین من با جامی از شراب ارغوانی در دست، با قدی که مانند سرو است، به سمت باغ آمده است.
هوش مصنوعی: گل نگران و بیقرار از زیبایی او، و سنبل که به موی او گرفتار شده است. دلها در خم گیسوی او اسیر شدهاند.
هوش مصنوعی: برگ صبح از نوشیدنی خوشبوست، زندگی و شادی روح نیز از آن است. هرگاه که افکار و اندیشهها به سراغ ما میآیند، این میتواند به ما شادی و لذت بدهد.
هوش مصنوعی: جان انسان در می و شراب همچون پیمانهای است که تن او را میپوشاند. آنچنان که زیبایی و جذابیت وجودش بر تنش نمایان شده و از رگهایش به وضوح میتوان دید.
هوش مصنوعی: در آن دریاچه نقرهای، گردابی آتشین وجود دارد. در میان آب، آتش را میبینیم که هر لحظه شعلهور میشود.
هوش مصنوعی: عید مبارک را جشن بگیر، به زیبایی جام نگاه کن، به صدای غمانگیز نی گوش بده که از دوری محبوب آمده است.
هوش مصنوعی: حالت زار و ناتوانی او به خوبی نمایان است، مانند چنگی که از رگهایش رنج و درد را تسخیر کرده و از استخوانش درد میچکد. او هر بار که به ناله و فریاد میافتد، نشان از این ضعف و ناتوانی خود دارد.
هوش مصنوعی: نا، که صدای آن هوش را از سر میبرد، در اینجا نمیگوید چه در گوش دارد. از سینهای که پر از جوش و خروش است، آتشی سوزان و شعلهور بیرون میآید.
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف یک وضعیت شاد و خوشایند میپردازد. در آن به نگهداری ساز بربط اشاره شده و همچنین به تماشای قطرات یاقوتی رنگ که در جامی پر از شادی و سرمستی نمایان است. به نوعی، شاعر به تجربهای از عشق و لذت پرداخته که در آن همه چیز به شکلی زیبا و خوش رنگ به نظر میرسد.
هوش مصنوعی: این بیت به وصف نوعی از شراب میپردازد که از مناطق مختلفی به دست آمده است. اشاره دارد به اینکه شرابهای مختلف هر کدام خصوصیات خاص خود را دارند، مانند نایاب بودن و زیبایی رنگ. همچنین بیانگر این است که شراب از نظر کیفیت و طعم تحت تأثیر جغرافیا و ویژگیهای منطقهای قرار دارد. در نهایت، این شعر به زیبایی و لطافت خاص شراب اشاره میکند.
هوش مصنوعی: چیزی شبیه به آغاز جدیدی در وجودم به وجود آمده که همچون خورشید در حال درخشش است و بر چرخ زمان نمایان شده است.
هوش مصنوعی: دو جشن شاد و دلانگیز اکنون بهوضوح ظاهر شدهاند، و دو مراسم فرحبخش و جانافزایی اکنون در معرض نمایش قرار گرفتهاند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
عید است و پیش از صبحدم مژده به خمار آمده
بر چرخ دوش از جام جم یک نیمه دیدار آمده
عید آمد از خلد برین، شد شحنهٔ روی زمین
هان ماه نو طغراش بین امروز در کار آمده
کرده در آن خرم فضا صید گوزنان چند جا
[...]
ای درس عشقت هر شبم تا روز تکرار آمده
وی روز من بی روی تو همچون شب تار آمده
ای مه غلام روی تو گشته زحل هندوی تو
وی خور ز عکس روی تو چون ذره در کار آمده
ای در سرم سودای تو جان و دلم شیدای تو
[...]
عید است خوبان نیم شب در کوی خمار آمده
سرمست گشته صبحدم، غلتان به بازار آمده
عید آمد از چرخ برین، پر شادمانی بین زمین
مه را چو زرین جام بین از بهر خمار آمده
با ظلمت شب شکل مه چون ناخن شیر سیه
[...]
از روی فرخ فال بین، زلفش نگونسار آمده
طاووس رنگین بال بین، افسونگر مار آمده
در دیر شد رقصان صنم، یا میچمد صید حرم؟!
یا در گلستان ارم، سروی برفتار آمده؟!
چون رخ ز می رخشان کند، خورشید و مه پنهان کند؛
[...]
عید است و ساقی با قدح سرمست و خمار آمده
می خورده و سرخوش شده در شهر و بازار آمده
زاهد بیاور سبحه را زنار بستان در عوض
کان مغبچه در بتکده با زلف و زنار آمده
جمشید فرخ کوکبه در بزم گردون هر شبه
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.