مرا ای شمع میل گریه شد در هجر یار امشب
تو بنشین گریه دلسوز را با من گذار امشب
بیاد شمع رویش خواهم از سر تا قدم سوزم
برو ای اشک آب از آتش من دور دار امشب
فکندی وعده قتلم بفردا لیک می ترسم
که دیر آمد سحر من جان دهم در انتظار امشب
نهان از خلق دارم عزم کویش حسبة لله
مرا رسوا مساز ای ناله بی اختیار امشب
مرا در گریه امروز نقد اشک شد آخر
نمی دانم چه سازم گر رسد یارم نثار امشب
متاع خواب را بربوده اند از مردم چشمم
مگر بخت بد افکندست سوی من گذار امشب
فضولی را قراری بود شبها بر سر آن کو
چو راندی از سر کویت کجا گیرد قرار امشب
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
به مستی در دلم گردد خیال روی یار امشب
که سازد هر زمان در گریهام بیاختیار امشب
به حالم شمع را گر دل بسوزد گو سر خود گیر
که در هجران مرا تا صبحدم اینست کار امشب
خیال آن پری دارد بدان حالم که میخواهد
[...]
ندانم بازم آغوش که خواهد شد دچار امشب
کنارم میرمد چون پرتو شمع از کنار امشب
ز جوش ماهتاب این دشت و در کیفیتی دارد
که گویی پنبهٔ میناست در رهن فشار امشب
ز استقبال و حال این املکیشان چه میپرسی
[...]
چو رخ برتافت دیدم طره گیسوی یار امشب
چهها دارد به سر این اختر دنبالهدار امشب
خدا از فتنههای موج این طوفان نگه دارد
شدم دریا نشین از گریهٔ بیاختیار امشب
به قربان تو فردا فکر از خود رفتنی دارم
[...]
نباشد دل چرا از لطف یار، امّیدوار امشب؟
به راهش قاصدی دارم، چو چشم انتظار امشب
اگرچه دورم از نظاره رخسار یار امشب
بود لوح خیال ابروی او در کنار امشب
نیم آسوده شوقش دمی از اضطراب دل
پر پروانه دارد دود شمع انتظار امشب
اگر چندی که بودم دوش مست باده وصلش
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.