گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
فضولی

گر سر کویت شود مدفن پس از مردن مرا

کی عذاب قبر پیش آید دران مدفن مرا

چند باشم در جدل با خود ز غم ساقی بیار

شیشه می تا رهاند ساعتی از من مرا

دوست چون می خواهدم رسوا ندارم چاره ای

می شوم رسوا چه باک از طعنه دشمن مرا

ز آتش دل چون نمی سوزد روان گویا که هست

استخوانهای بدن فانوس وش زاهن مرا

کام من معنیست نی صورت ز یوسف طلعتان

من نه یعقوبم چه ذوق از بوی پیراهن مرا

خنده دارند بی پروا ز آسیب خزان

چون نیاید گریه بر گلهای این گلشن مرا

رفت جان از تن برون تن شد فضولی خاک ره

عشق او شد آفت جان و بلای تن مرا

 
sunny dark_mode