گنجور

 
فضولی

به یک جام لبالب آنچنان کن ساقیا مستم

که در شرعم نفرمایند حد شرب تا هستم

فراغت داد از قرب نمازم غایت مستی

بحمدالله بیمن باده از تکلیف وا رستم

مرا هرگز نشد توبه میسر از می گلگون

بعمر خود نه توبه کردم و نه توبه بشکستم

مرا در ملک رسوایی تصرف می رسد الحق

که خط دور ساغر حجت شرعیست در دستم

بعزم پنج روزه متصل گر غم خورم شاید

چه گیرم روزه در جایی که تا ده روز نشستم

کشیدم پیش دیده پردها از پارهای دل

ازین رخنه ضرر دیدم بمردم می رسد بستم

فضولی جان و دل نگذاشت با من چشم بیمارش

ز بی دردان بریدم تا به اهل درد پیوستم