گنجور

 
فروغی بسطامی

شاه بیت غزل بنده سه بیت از شاه است

که فروزنده‌تر از گوهر شهوار بود

« دل من مایل آن لعبت فرخار بود

جان من در ره آن شوخ دل آزار بود

زلف مشکین خم اندر خمش از بوالعجبی

تودهٔ مشک دمد طبلهٔ عطار بود

مست از خانهٔ خود چون بخرامد بیرون

دل ز دستش برود هر چه که هشیار بود»

ترسم آخر نرسد نوبت خون خواهی من

بس که در ره گذرش کشتهٔ بسیار بود

چنگ در تار سر زلف بتی باید زد

زان که حیف است کسی این همه بی کار بود

در ره عشق بریزد آن چه تو را دربار است

ره رو کعبه همان به که سبک بار بود

به که در پرده بپوشند رخ خوبان را

راز عشاق چرا بر سر بازار بود

زان خریدار سیه چشم غزالانم من

که غزلهای مرا شاه خریدار بود

سبب نقطهٔ ایجاد ملک ناصر دین

که مدار فلکش در خط پرگار بود

ملکا شعر فروغی همه در مدحت توست

که چنین صاحب اشعار گهربار بود

 
 
 
فانوس خیال: گنجور با قلموی هوش مصنوعی
منوچهری

آمد ای سید احرار! شب جشن سده

شب جشن سده را حرمت، بسیار بود

برفروز آتش برزین که درین فصل شتا

آذر برزین پیغمبر آذار بود

آتشی باید چونانکه فراز علمش

[...]

امیر معزی

تا دلم عاشق آن لعل شکربار بود

دیدهٔ من صدف لؤلؤ شهوار بود

صدف لؤلؤ شهوار بود دیدهٔ آنک

دل او عاشق آن لعل شکر بار بود

نَخَلد ناوک آن نرگس خونخوار دلم

[...]

اهلی شیرازی

عرش و معراج نه در خورد من زار بود

عرش من کرسی و معراج سردار بود

سینه گر زخم تو دوزد سپر طعنه شود

رشته کاین کار کند رشته زنار بود

زین چمن هرچه نه چون لاله درو داغ دلیست

[...]

صائب تبریزی

دل اهل نظر آن به که گرفتار بود

صحت چشم در آن است که بیمار بود

جسم در دامن جان بیهده آویخته است

نور خورشید کجا خانه نگهدار بود؟

سر به بالین فراغت نگذارد هرگز

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از صائب تبریزی
قائم مقام فراهانی

به سر تو که توانگر شود از مشک و شکر

هر که را با سر کلک تو سر و کار بود

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه