یک اشارت ز تو بر قتل جهان بسیار است
در کمینی که تویی تیر و کمان بیکار است
من و اوصاف تو تا شغل قلم تحریر است
من و تحسین تو تا کار زبان گفتار است
بر سیمین تو را از زر خالص ننگ است
رخ رخشان تو را از مه تابان عار است
عاشق روی تو از سرو چمن دلتنگ است
ساکن کوی تو از باغ جنان بیزار است
کافر عشقم اگر از پی تسبیح روم
تا به دستم ز سر زلف بتان زنار است
سر ما و قدم مغبچهٔ باده فروش
تا ز مینای می و دیر مغان آثار است
روشنت گردد اگر خال و خطش را بینی
که چرا روز فراق و شب هجران تار است
قیمت خاطر مجموع فروغی داند
که از آن زلف پراکنده پریشان کار است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به زیبایی و جذابیت معشوق اشاره دارد و بیانگر تأثیر عمیق او بر عاشق است. شاعر میگوید که عشق او به معشوق به حدی عمیق است که حتی زیباییها و ظرافتهای طبیعی هم در مقابل او کمرنگ به نظر میرسند. عشق و تحسین او به معشوق از قلم و زبان فراتر میرود و همچنین برای او، زیبایی معشوق به گونهای است که در مقایسه با آن، چیزهای دیگر ارزشی ندارند. در نهایت، شاعر به احساس جدایی و درد فراق اشاره کرده و نسبت به تأثیر این جدایی بر خود و زندگیاش ابراز نگرانی میکند.
هوش مصنوعی: یک اشاره از سوی تو میتواند جهان را نابود کند. در حالی که تو خودت در کمین نشستهای، تیر و کمان بدون کار و بیاستفاده هستند.
هوش مصنوعی: من و ویژگیهای تو تا زمانی که قلم وجود دارد همراه خواهیم بود و من و ستایش تو تا زمانی که زبان قادر به بیان است، در کنار هم خواهیم بود.
هوش مصنوعی: به خاطر زیبایی و درخشندگی خاصی که داری، نباید به چیزهای کم ارزش و بیمقدار توجه کنی. زیبایی تو فراتر از اینهاست و نباید خودت را در قیاس با چیزهای معمولی قرار دهی.
هوش مصنوعی: عاشق زیبایی تو، از زیباییهای طبیعی مثل سرو و چمن احساس ناراحتی میکند. کسی که در کوی تو زندگی میکند، از باغ بهشت هم خسته و بیزار است.
هوش مصنوعی: اگرچه عشق من گناهکار است و دور از ایمان، اما همچنان به دنبال او هستم و در این مسیر، زلفهای زیبا را مانند زنجیری به دست میگیرم.
هوش مصنوعی: ما به خاطر حضور قدوم فروشندهٔ باده و زیباییهای او، به میخانه و آثار آن دل بستهایم.
هوش مصنوعی: اگر جزییات چهرهاش را ببینی، متوجه میشوی که چرا روزهای جدایی و شبهای دوری پر از تاریکی و غم هستند.
هوش مصنوعی: قیمت آرامش ذهن و احساسات را فقط خودِ آن فرد میداند، چرا که آن زیبایی و جذابیتی که از دل زلفهای نامنظم و آشفته میآید، فقط به او مربوط است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
آرزومندی من خدمت و دیدار تو را
چون جفای فلک و محنت من بسیار است
تن من کز تو جدا ماند به نزد همه خلق
چون جهان پیش دل و چشم تو بی مقدار است
دلم از فرقت تو تنگ چو چشم مور است
[...]
هر که از درد تو محروم بود بیمار است
و آنکه داغ تو نه پر سینه او افگار است
دلم از ناوک آن غمزه شکایت نکند
که بر این خسته حق نعمت او بسیار است
گله از بار غم و بار سنم نیست مرا
[...]
اثری در قدح باده ز لعل یار است
قبلهٔ خسته دلان خاک درِ خمّار است
سخن عقل در این کوی ندارد وزنی
عشق از آن دل که در او عقل بود بیزار است
خبر از سوز دلم نیست کسی را چون شمع
[...]
دلم از دردِ فراق تو قوی افگار است
دیده در حسرت یاقوت تو گوهربار است
ای که گفتی خبری از تو صبا برد ولی
مشکل این است که او نیز چو من بیمار است
دور از او کار من آسان بکن ای غم ورنه
[...]
بگذر از توبه و تقوی که همه پندار است
در پی مطرب و می باش که کار این کار است
صف زده دردکشان پیش در میکده اند
زاهد صومعه را وقت پس دیوار است
رشته سبحه که از گوهر اخلاص تهی ست
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۲ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.