ساقی دل نرگس شهلای تو
مستی جان از می مینای تو
ای ز سر زلف چلیپای تو
اهل جنون سلسله در پای تو
سینه نهادم به دم تیغ عشق
دیده گشادم به تماشای تو
چیست بلای دل صاحبدلان
جلوهٔ بالای دل آرای تو
سرو کند با همه آزادگی
بندگی قامت رعنای تو
باختهام از پی یک بوسه جان
یافتهام قیمت کالای تو
پرده برانداز که نتوان نمود
قطع نظر از رخ زیبای تو
پا نکشم از سر کوی امید
تا ندهم جان به تمنای تو
جان فروغی نرسد بر مراد
تا نرود بر سر سودای تو
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا مگر از روشنی رای تو
سر نهم آنجا که بود پای تو
ای شده جان در سر سودای تو
برده دلم مشک سمای تو
در چمن حسن خرامان ندید
چشم جهان سرو ببالای تو
بر فلک حسن فروزان نگشت
[...]
گفت که آن دلبر رعنای تو
هیچ ندارد سر و پروای تو
ذات تو مفتون اثر های تو
علم تو حیران تماشای تو
مهر فلک آینه رای تو
قلزم هستی کف دریای تو
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.