گنجور

 
فروغی بسطامی

ساقی دل نرگس شهلای تو

مستی جان از می مینای تو

ای ز سر زلف چلیپای تو

اهل جنون سلسله در پای تو

سینه نهادم به دم تیغ عشق

دیده گشادم به تماشای تو

چیست بلای دل صاحب‌دلان

جلوهٔ بالای دل آرای تو

سرو کند با همه آزادگی

بندگی قامت رعنای تو

باخته‌ام از پی یک بوسه جان

یافته‌ام قیمت کالای تو

پرده برانداز که نتوان نمود

قطع نظر از رخ زیبای تو

پا نکشم از سر کوی امید

تا ندهم جان به تمنای تو

جان فروغی نرسد بر مراد

تا نرود بر سر سودای تو

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
امامی هروی

ای شده جان در سر سودای تو

برده دلم مشک سمای تو

در چمن حسن خرامان ندید

چشم جهان سرو ببالای تو

بر فلک حسن فروزان نگشت

[...]

عرفی

ذات تو مفتون اثر های تو

علم تو حیران تماشای تو

میرداماد

مهر فلک آینه رای تو

قلزم هستی کف دریای تو

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه