لاف محبت او، بر قدسیان توان زد
از سوز شوقش آتش، در انس و جان توان زد
بر آستان مهدی، گر سر توان نهادن
گلبانگ سربلندی، بر آسمان توان زد
گر دولت وصالش، خواهد دری گشادن
سرها بدین تخیل، بر آستان توان زد
بر جویبار چشمم، گر سایه افکند دوست
بر خاک رهگذارش، آب روان توان زد
عدلش چو رو نماید، ظلم و ستم بسوزد
بیحضرتش چکاری، بر ظالمان توان زد
علم و کتاب و سنت، بی او چه ذوق بخشد
جام می مغانه، هم با مغان توان زد
سبط رسول و قرآن، فهم درست و ایمان
چون جمع شد معانی، گوی بیان توان زد
یا رب به وصل مهدی بر فیض مرحمت کن
باشد که گوی دولت، با دوستان توان زد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
راهی بزن که آهی بر سازِ آن توان زد
شعری بخوان که با او رَطلِ گران توان زد
بر آستانِ جانان گر سر توان نهادن
گلبانگِ سربلندی بر آسمان توان زد
قَدِّ خمیدهٔ ما سهلت نماید اما
[...]
لاف محبت او، بر قدسیان توان زد
از سوز شوقش آتش، در انس و جان توان زد
بر آستان مهدی، گر سر توان نهادن
گلبانگ سربلندی، بر آسمان توان زد
گر دولت وصالش، خواهد دری گشادن
[...]
همت چو دست گیرد رطل گران توان زد
دامن کشان ز عالم سر در جهان توان زد
گر شحنه آشکارا منع مدام کرده
با یار خوش عیاری می را نهان توان زد
بردار دست همت پا بر طلسم خود نه
[...]
امروز اگر به سنگی مینای جان توان زد
فردا ز خُمّ هستی رطل گران توان زد
ساقی به کف ندارم چیزی بهای مِی را
جز خرمنی ز دانش کآتش در آن توان زد
دنیا و آخرت را با عشق قیمتی نیست
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.