به کوی مهدی هادی گذر توانی کرد
هوای نفس ز سر گر به در توانی کرد
تو غرق معصیتی در مقام آسایش
به کوی عصمت او کی گذر توانی کرد
به عزم دیدن رویش به راه تقوی پوی
که سودها کنی ار این سفر توانی کرد
گل مراد تو آنگه نقاب بگشاید
که خدمتش چو نسیم سحر توانی کرد
ز مخلصان حقیقی نهفته نیست رخش
غبار ره بنشان تا نظر توانی کرد
ز مهر رویش اگر بر تو پرتوی افتد
چو شمع خندهزنان ترک سر توانی کرد
گدائی درِ آل پیمبر اکسیری است
گر این عمل بکنی خاک زر توانی کرد
بر آستان امامت دهند راه ای فیض
اگر غبارش کهل بصر توانی کرد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
به سِرِّ جامِ جم آنگه نظر توانی کرد
که خاکِ میکده کُحلِ بَصَر توانی کرد
مباش بی می و مُطرب که زیرِ طاقِ سپهر
بدین ترانه غم از دل به در توانی کرد
گُلِ مرادِ تو آنگه نقاب بُگْشاید
[...]
به سرجام جم آنگه نظر توانی کرد
که خاک میکده کحل بصر توانی کرد
اگر نشسته سفر چون نظر توانی کرد
ز هفت پرده نیلی گذر توانی کرد
عزیز مصر اگر همتی کند همراه
چو بوی پیرهن از خود سفر توانی کرد
صفای باطن اگر چون صدف به دست آری
[...]
بکوی سرّ قدر گر گذر توانی کرد
به پیش تیر قضا جان سپر توانی کرد
چنانکه هست اگر سرّ کار دریابی
ز دل شکایت بیجا بدر توانی کرد
چو دانی آنچه بتو میرسد نوشته شده است
[...]
به سرّ جامِ جم آنگه نظر توانی کرد
که خاکِ میکده کُحلِ بصر توانی کرد
گداییِ در میخانه طُرفه اکسیری است
گر این عمل بکنی خاکِ زر توانی کرد
جمالِ یار ندارد نقاب و پرده ولی
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.