گنجور

 
فیض کاشانی

سحر با باد می‌‏گفتم حدیث آرزومندی

خطاب آمد که واثق شو به الطاف خداوندی

دعای صبح و آه شب کلید گنج مقصود است

بدین راه و روش می‌‏رو که با دلدار پیوندی‏

قلم را آن زمان نبود که سرّ عشق گوید باز

ورای حدّ تقریر است شرح آرزومندی

اماما کن نظر بر ما نظر می‌‏کن به مشتاقان

چرا یکبارگی ما را ز چشم خویش افکندی

اگرچه فیض نور تو به عالم می‌‏رسد از غیب

چه از مهر جهان‌افروز نهان در ابر اسفندی

ولی بی‌ابر می‏‌خواهیم خورشید جمالت را

که کم‌نور است چشم ما، بینش نیست خرسندی

میان گفته‏‌های فیض و نظم حافظ شیراز

نگنجد نسبت دیگر مگر امی و فرزندی