بسی شوق تو در دل هست و میدانم که میدانی
که هم نادیده میبینی و هم ننوشته میخوانی
نداند قدر تو سنّی که از اوهام بیرونی
نبیند چشم نابینا خصوص اسرار پنهانی
ملک در سجده آدم زمین بوسید و نیت کرد
که در حسن تو چیزی یافت پیش از طور انسانی
بسی سرگشتهاند این فرقهٔ حق در فراق تو
مباد این جمع را یا رب غم از باد پریشانی
ز حق امّید میدارم که بردارد حجاب از راه
دری از غیب بگشاید برون آیم ز حیرانی
ز یمن مقدمش معمور گردد سر به سر عالم
نماند هیچ جا ویران مگر اقلیم ویرانی
نماند یک دل خسته نماند یک در بسته
مخور اندوه و شادی کن گره بگشا ز پیشانی
شب هجرانش آخر روز وصلی در عقب دارد
بکن ای فیض دشواری به یاد عهد آسانی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چراغ افروز چشم ما نسیم زلف جانان است
مباد این جمع را یا رب غم از باد پریشانی
همین شعر » بیت ۴
بسی سرگشتهاند این فرقه حق در فراق تو
مباد این جمع را یا رب غم از باد پریشانی
ملامتگو چه دریابد میان عاشق و معشوق
نبیند چشم نابینا خصوص اسرار پنهانی
همین شعر » بیت ۲
نداند قدر تو سنّی که از اوهام بیرونی
نبیند چشم نابینا خصوص اسرار پنهانی
ملک در سجده آدم زمین بوس تو نیت کرد
که در حسن تو لطفی دید بیش از حد انسانی
همین شعر » بیت ۳
ملک در سجده آدم زمین بوسید و نیت کرد
که در حسن تو چیزی یافت پیش از طور انسانی
هواخواه توام جانا و میدانم که میدانی
که هم نادیده میبینی و هم ننوشته میخوانی
همین شعر » بیت ۱
بسی شوق تو در دل هست و میدانم که میدانی
که هم نادیده میبینی و هم ننوشته میخوانی
ازو بی اندهی بگزین و شادی با تن آسانی
به تیمار جهان دل را چرا باید که بخسانی؟
ایا خوشتر ز جان و دل! همه رنج دل و جانی
به رنج تن شدم خرسند اگر دل را نرنجانی
شود بی جان تنم یکسر چو تو لختی بیازاری
تن از آزار جان پیچد تنم را زین قبل جانی؟
اگر چه جانی از انسی همیشه بر حذر باشد
[...]
نگارا ماه گردونی سوارا سرو بستانی
دل از دست خردمندان به ماه و سرو بستانی
اگر گردون بود مرکب به طلعت ماه گردونی
وگر بستان بود مجلس به قامت سرو بستانی
به آن زلفین شورانگیز مشک اندوده زنجیری
[...]
مسلمانان مسلمانان مسلمانی مسلمانی
ازین آیین بیدینان پشیمانی پشیمانی
مسلمانی کنون اسمیست بر عرفی و عاداتی
دریغا کو مسلمانی دریغا کو مسلمانی
فرو شد آفتاب دین برآمد روز بیدینان
[...]
زهی جاهت فریدونی ، زهی ملکت سلیمانی
به عون تو مسلم شد ز هر آفت مسلمانی
غلط گفتم ، خطا کردم، کجا آید به چشم اندر
تو را جاه فریدونی، تو را ملک سلیمانی؟
نجوید دهر جز از رسم تو آثار فرخنده
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.