شمارهٔ ۱۴۰
بسی شوق تو در دل هست و میدانم که میدانی
که هم نادیده میبینی و هم ننوشته میخوانی
نداند قدر تو سنّی که از اوهام بیرونی
نبیند چشم نابینا خصوص اسرار پنهانی
ملک در سجده آدم زمین بوسید و نیت کرد
که در حسن تو چیزی یافت پیش از طور انسانی
بسی سرگشتهاند این فرقه حق در فراق تو
مباد این جمع را یا رب غم از باد پریشانی
ز حق امید میدارم که بردارد حجاب از راه
دری از غیب بگشاید برون آیم ز حیرانی
ز یمن مقدمش معمور گردد سر به سر عالم
نماند هیچ جا ویران مگر اقلیم ویرانی
نماند یک دل خسته نماند یک در بسته
مخور اندوه و شادی کن گره بگشا ز پیشانی
شب هجرانش آخر روز وصلی در عقب دارد
بکن ای فیض دشواری به یاد عهد آسانی
🖰 با دو بار کلیک روی واژهها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها میتوانید آنها را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
🖐 شمارهگذاری ابیات | وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم) | 🔍 شعرهای مشابه (وزن و قافیه) | ارسال به فیسبوک
این شعر را چه کسی در کدام آهنگ خوانده است؟
🎜 معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است ...
📷 پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی، 📖 راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
حاشیهها
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...