دل و جان منزل جانانه کردم
می توحید در پیمانه کردم
از این افسانها طرفی نبستم
بمستی ترک هر افسانه کردم
ز عقل و عاقلان یکسر بریدم
علاج این دل دیوانه کردم
شدم در ژنده پنهان از نظرها
چو گنجی جای در ویرانه کردم
شود تا آشنا آن دوست با من
ز هر کس خویش را بیگانه کردم
بهر جانب که دیدم مست نازی
نگاهی سوی او مستانه کردم
بهر جا حسن او افروخت شمعی
بگردش خویش را پروانه کردم
دلم شد فانی اندر عشق باقی
بآخر قطره را دردانه کردم
بهر جزو دلم جای بتی بود
بمستی ترک این بتخانه کردم
بیک پیمانه دادم هر دو عالم
چو فیض این کار را مردانه کردم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.