گنجور

 
فیاض لاهیجی

جنون تکلیف کوه و دشت و صحرا می‌کند ما را

اگر تن دردهیم آخر که پیدا می‌کند ما را؟

محبّت شمع فانوس است کی پوشیده می‌ماند

غم او عاقبت در پرده رسوا می‌کند ما را

قمار عشق نقد صرفه را در باختن دارد

تمنّای زیان سرگرم سودا می‌کند ما را

پس از کشتن نگاه گوشة چشمش به جان دادن

برای کشتن دیگر مهیّا می‌کند ما را

ز سیل اشک ما تر می‌شود ابرو نمی‌داند

که رفته رفته غم همچشم دریا می‌کند ما را

ز حرمان میل دل افزون شود زان در وصال او

خلاف وعده سرگرم تمنّا می‌کند ما را

بیایید ای هواداران یک امشب شاد بنشینیم

که فردا می‌رود فیّاض و تنها می‌کند ما را

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode