گنجور

 
نظیری نیشابوری

ز حرمانم غمی در خاطر یاران شود پیدا

چو بیماری که مرگش بر پرستاران شود پیدا

چو پیدا گردم از راهی، چنان یاران رمند از من

که بدمستی میان جمع هشیاران شود پیدا

کسی نگریزد از ما، گر ازین تقوی برون آییم

طرب کز ما رمد در کوی میْخواران شود پیدا

بتی از حلقه پرهیزگاران برنمی‌خیزد

که بر مردم مسلمانی دین‌داران شود پیدا

پشیمانی مکش از بیع من کاین سهل قیمت را

تو چون صاحب شوی ذوق خریداران شود پیدا

زلیخا گو میارا بزم و فرش دلبری مفکن

که آن یوسف به زندان گرفتاران شود پیدا

«نظیری» کاش بنمایی که در ساغر چه می‌داری

که پیش زاهدان قدر گنه‌کاران شود پیدا