هرگز دلی از نالة خود شاد ندارم
فریاد که من طالع فریاد ندارم
تا بود دلم بستة زنجیر بلا بود
در عمر خود آسودگیی یاد ندارم
در طالع بزم فلک از نالة من نیست
یک شمع که در رهگذر باد ندارم
خوبان به گرفتاری من دام مسازید
من آهوش شوخم سر صیّاد ندارم
پروردة الطاف سبکروحی عشقم
شرمندگی سیلی استاد ندارم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دل شاد از آنم که دل شاد ندارم
وارسته منم خاطر آزاد ندارم
در راه تو جان بر لب و سر بر کف دستم
شمع سحرم حاجت جلاد ندارم
ترسم نبرد راه نسیمی بچراغم
[...]
جز ذکر تو ساقی، دگر اوراد ندارم
می ده که سر صحبت زهّاد ندارم
بی تابی دامم نه ز اندوه اسیری ست
من تاب فراموشی صیّاد ندارم
از قید محبت نتوان یافت رهایی
[...]
چون شادی بی غم به جهان یاد ندارم
دلشاد از اینم که دل شاد ندارم
یاد آن شه چینی که دهد داد ندارم
اما چو تو بیداد گری یاد ندارم
آن روز کدام است که بی آن لب شیرین
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.