گنجور

 
فیاض لاهیجی

هرگز دلی از نالة خود شاد ندارم

فریاد که من طالع فریاد ندارم

تا بود دلم بستة زنجیر بلا بود

در عمر خود آسودگیی یاد ندارم

در طالع بزم فلک از نالة من نیست

یک شمع که در رهگذر باد ندارم

خوبان به گرفتاری من دام مسازید

من آهوش شوخم سر صیّاد ندارم

پروردة الطاف سبکروحی عشقم

شرمندگی سیلی استاد ندارم