تا چند ز بیداد تو خونین جگر افتم
چون نقش پی خویش به هر رهگذر افتم
از جور تو نزدیک بدان شد که سراپای
خون گردم و یک قطره ز مژگان تر افتم
در دیده اگر جای دهد خصم عذابست
آن به که رقیبان ترا از نظر افتم
تا ره به سرا پردة سیمرغ توان یافت
چون پرتو خورشید چرا دربدر افتم!
وقت است که چون غنچه ز ابرام تو فیّاض
از پیرهن تنگ صبوری به در افتم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بیان احساسات عمیق و دردناک افراد میپردازد که در مواجهه با غم و اندوه، تنها با اشکهای خود تسکین مییابند. گوینده از درد دل خود صحبت میکند و میگوید که در تلاش برای از بین بردن غم، به اشک و گریه روی آورده است. او به نوعی از تنهایی و دوری از دیگران سخن میگوید و نشان میدهد که سالها با غم زندگی کرده است. در نهایت، این شعر تأکید میکند که انسان برای کنار آمدن با دردهایش به کسی نیاز دارد تا او را درک کند و به گفتههایش گوش دهد.
هوش مصنوعی: چندین بار باید از ظلم و ستم تو رنج بکشم و دلخون شوم؟ مثل نقش و نگاری که بر روی زمین میافتد، در هر راهی که میروم، نشانانداز من خواهی بود.
هوش مصنوعی: از ظلم و ستم تو به جایی رسیدهام که تمام وجودم داغ و زخم شده و حتی یک قطره اشک از چشمانم نمیریزد.
هوش مصنوعی: اگر دشمن در چشمانش تصوری از عذاب داشته باشد، بهتر است که رقبا تو را از دیدش دور کنند.
هوش مصنوعی: برای رسیدن به منزلگاه سیمرغ، باید تلاش کرد و خود را به نور خورشید نزدیک کرد. چرا باید در بیراههها گام برمیدارم؟
هوش مصنوعی: زمان آن رسیده است که همچون غنچهای از بارش محبت تو، با شوق و سرزندگی، از لباس تنگ صبر بیرون بیایم و به آزادی بپیوندم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
خواهم که دمی در قدم آن پسر افتم
رخ بر کف پایش نهم و بی خبر افتم
دیگر به نظاره نروم بر سر راهش
ترسم که شوم بی خود و بر رهگذر افتم
هر چند به صد خواریم افتاده به راهش
[...]
شبها چو سگان در طلبت در بدر افتم
چون روز شود سرنتهم بیخبر افتم
در پای تو گر سر فکند از تن من تیغ
برخیزم و در پای تو بار دگر افتم
مست از می شوق تو چنانم که بکویت
[...]
هر شب بسر کوی تو از پای در افتم
وز شوق تو آهی زنم و بی خبر افتم
گر بار غم اینست، که من میکشم از تو
بالله! که اگر کوه شوم از کمر افتم
خواهم بزنی تیر و بتیغم بنوازی
[...]
خواهم ز بس پرده تقوی بدر افتم
چندی بزبان همه کس چون خبر افتم
این همسفران پشت بمقصود روانند
شاید که بمانم قدمی پیشتر افتم
دیوانه آنزلفم و از غایت سودا
[...]
آن حال ندارم که به فکر دگر افتم
کو قوت پا تا به خیال سفر افتم
من کز جگر شیر بود توشه راهم
تا کی پی این قافله بیجگر افتم؟
پرسند اگر از حاصل سرگشتگی من
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.