گنجور

 
فیاض لاهیجی

دلی در سینه دارم مست و مدهوش

به جز یاد تو از یادش فراموش

اگر زاهد بمیرد من نگیرم

به جز حرف خط پیمانه در گوش

زند همچون رگ نشتر گشوده

ز هر تار مژه خون دلم جوش

ندانم چند باشد تار آن زلف

حساب عمر خود کردم فراموش

مرا با این دل پر هست فیّاض

لبی همچون لب پیمانه خاموش