چندان که از تو جور و جفا کم نمیشود
از ما نصیب مهر و وفا کم نمیشود
چون نخل شعله ریشه در آتش دواندهایم
ما را بهار نشو و نما کم نمیشود
با آنکه گریه هستی ما را به آب داد
یک دم غبار خاطر ما کم نمیشود
اسباب حسن یار چنان در فزونیند
کز پای ناز رنگ حنا کم نمیشود
در کشوری که بارش مژگان تر بود
در چار فصل، فیضِ هوا کم نمیشود
هر چند دیدمت به تو مشتاقتر شدم
این درد جان فزا به دوا کم نمیشود
فیّاض ضبط دل چه کنی کاین سفال را
هر چند بشکنند صدا کم نمیشود
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
افغان که درد ما بدوا کم نمی شود
تا بیش میشود غم ما کم نمی شود
پاکیزه دل چو آینه یی ای فرشته خوی
زان است کز رخ تو صفا کم نمی شود
آبش مگر ز چشمه خورشید داده اند
[...]
خوبی بالتفات وفا کم نمی شود
بنمای رخ که از تو صفا کم نمی شود
صحبت بیاد و بوسه بپیغام تا بکی
این غایبانه بازی ما کم نمی شود
من بوی جان فرستم و تو نکهت عبیر
[...]
ای گریه ریزشی، که بلا کم نمی شود
سیلی که کرد جور و جفا، کم نمی شود
صحت در آرزوی دلم ماند و همچنان
از لطف او امید دوا کم نمی شود
نازم به حسن و عشق که از جام اتحاد
[...]
در کوی عشق درد وبلا کم نمی شود
از باغ خلد برگ ونوا کم نمی شود
موج از شکست روی نمی تابد از محیط
اخلاص ما به جور وجفا کم نمی شود
هر داغ حسرت تو کم از آفتاب نیست
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.