گنجور

 
فیاض لاهیجی

چندان که از تو جور و جفا کم نمی‌شود

از ما نصیب مهر و وفا کم نمی‌شود

چون نخل شعله ریشه در آتش دوانده‌ایم

ما را بهار نشو و نما کم نمی‌شود

با آنکه گریه هستی ما را به آب داد

یک دم غبار خاطر ما کم نمی‌شود

اسباب حسن یار چنان در فزونیند

کز پای ناز رنگ حنا کم نمی‌شود

در کشوری که بارش مژگان‌ تر بود

در چار فصل، فیضِ هوا کم نمی‌شود

هر چند دیدمت به تو مشتاق‌تر شدم

این درد جان فزا به دوا کم نمی‌شود

فیّاض ضبط دل چه کنی کاین سفال را

هر چند بشکنند صدا کم نمی‌شود

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode