امشب که دست نالة زارم بساز بود
در بزم دل، مدار به سوز و گداز بود
چشم سفید گشته گرفتم به لخت دل
این بود بر رخم در صبحی که باز بود
یک دم که تُرک چشم تو غافل ز ما گشت
یک عمر در ولایت ما ترکتاز بود
هر جا که اهل دل نفس گرم میزدند
آهم به یاد نخل قدت سرفراز بود
تا از گل تو بوی حقیقت شنیدهام
کارم مدام تربیت این مجاز بود
گشتیم پیرو بخت جوانی نشد نصیب
این عمرِ بینصیبی ما خوش دراز بود
فیّاض نازها که کشد از نیاز ما؟
نازی که از نیاز جهان بینیاز بود
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
آن تقوی ام که از همه کس احتراز بود
تقوی نبود مایه صد کبر و ناز بود
ساقی که می بخرقه این توبه کار ریخت
خوش کرد اگرنه قصه تقوی دراز بود
روشن بود چراغ تو ای پیر زانکه من
[...]
خوش آنکه شمع خلوتم آن سروناز بود
وز هر که بود غیر منش احتراز بود
سرگرم ناز او همه شب با من وز شوق
تا صبح کار من همه عجز و نیاز بود
زینسان ز عشق خار نبودم که در برش
[...]
دیشب که چشم مست تو خاطر نواز بود
تا صبح بر رخم در میخانه باز بود
روزی که عشق، خاک دیار نیاز گشت
سرو تو خوشخرام، به گلگشت ناز بود
تا دلخراش بلبل من ذوق ناله داشت
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.