مطربی کو که نوای غم او ساز کند
تا ز دل شادی نا آمده پرواز کند
عیش ناساز بود زنگ درون میخواهم
صیقل موج غم این آینه پرداز کند
راست تا کنگرة عرش نگیرد آرام
ناله را چون نفس خسته سبکتاز کند
یک دم ار سایه کنی بر سر ما جا دارد
که به خورشید فلک سایة ما ناز کند
عندلیبان نفس سوخته را در گلزار
هر سحر نالة بیدار من آواز کند
حسرت تنگدلان منّت قاصد نکشد
نامه خود بال گشادست که پرواز کند
جرأت عشق گرت بال دماند فیّاض
آشیان مرغ تو در چنگل شهباز کند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بیان حالتی از غفلت و بیخبری میپردازد. شاعر از خواب غفلت و دوری از واقعیتها سخن میگوید و نگران آثار مرگ و زمان بر زندگیاش است. او خود را در مسیری ناهموار میبیند و تلاش دارد تا با دلی پر از غم، سنگینی بار خود را کم کند. احساس رنج و دردمندی شاعر از ناتوانی در بیداری و شناخت حقیقت، در کنار عشق و زیبایی آن شخص خاص، عمیقاً حس میشود. علاوه بر این، عشق به عنوان یک درس مهم در زندگی انسانها مطرح شده است، که اگر به درستی درک نشود، از یاد میرود. خلاصه این شعر، تأکید بر اهمیت بیداری از غفلت و شناخت عشق است.
هوش مصنوعی: به دنبال هنرمندی هستم که با نوا و آهنگش بتواند غمهایم را بزداید و به من کمک کند تا از دلشکستگیها و ناراحتیهایم رهایی یابم.
هوش مصنوعی: زندگی ناسازگار است و من در درون میخواهم که حس غم را بشویم و آینه را تمیز کنم تا بهتر ببینم.
هوش مصنوعی: تا زمانی که ناله جان نگیرد و به کنگرهٔ عرش نرسد، مانند نفس خستهای که به آرامش نیاز دارد، آرام نخواهد شد.
هوش مصنوعی: اگر لحظهای سایهای بر سر ما بیندازی، جای خوبی دارد؛ چرا که سایهات به اندازهای ارزشمند است که خورشید آسمان هم به آن مغرور میشود.
هوش مصنوعی: پرندگان عاشق در هر صبحگاه در باغ گل، صدای نالههای من را بیدار میکنند.
هوش مصنوعی: دلتنگی و افسوس کسانی که دل تنگ هستند نمیتواند مانع از این شود که خبرهای خوب به من برسد، چون قاصد با بالی باز آماده است که پرواز کند و پیامش را برساند.
هوش مصنوعی: اگر جرات عشق را داشته باشی، در حالی که بالهایت از شوق پرواز به اهتزاز درآمده، آشیانهات را پرندهای بزرگ و قدرتمند میسازد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
شب هجران که دلم نوحه گری ساز کند
با خیالت گله هجر تو آغاز کند
آنچنان زار بگریم ز پریشانی دل
که اجل تا به سحر صد رهم آواز کند
ای بسا فتنه که از چشم تو در آفاق است
[...]
ای که عنف تو اگر سرکشی آغاز کند
کوه را تیغ مرصّع ز کمر باز کند
شوق دیدار تو چون چشم مرا باز کند
مژه پیش از نگهم سوی تو پرواز کند
قیمت حسن ز بس عشق تو افزود کنون
داغ غم بر جگر سوختگان ناز کند
به مسیح ار چمن داغ مرا بفروشند
[...]
مطربی کو که بخورشید رخش ناز کند
چون کند کرم دف از شعله آواز کند
در تن نای چو جان از لب شیرین بدهد
سفر بیخودیم را بدمی ساز کند
مرغ دل در قفس سینه بمیرد، به از آن
[...]
هر دلی را که محبت صدف راز کند
زخمش از تیغ محال است دهن باز کند
عاشق از سرزنش خلق چرا اندیشد؟
شمع جایی که زبان در دهن گاز کند
کوه تمکین ترا ناله بود خنده کبک
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.