گنجور

 
فیاض لاهیجی

مطربی کو که نوای غم او ساز کند

تا ز دل شادی نا آمده پرواز کند

عیش ناساز بود زنگ درون می‌خواهم

صیقل موج غم این آینه پرداز کند

راست تا کنگرة عرش نگیرد آرام

ناله را چون نفس خسته سبکتاز کند

یک دم ار سایه کنی بر سر ما جا دارد

که به خورشید فلک سایة ما ناز کند

عندلیبان نفس سوخته را در گلزار

هر سحر نالة بیدار من آواز کند

حسرت تنگدلان منّت قاصد نکشد

نامه خود بال گشادست که پرواز کند

جرأت عشق گرت بال دماند فیّاض

آشیان مرغ تو در چنگل شهباز کند

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
حکیم نزاری

شب هجران که دلم نوحه گری ساز کند

با خیالت گله هجر تو آغاز کند

آنچنان زار بگریم ز پریشانی دل

که اجل تا به سحر صد رهم آواز کند

ای بسا فتنه که از چشم تو در آفاق است

[...]

فصیحی هروی

شوق دیدار تو چون چشم مرا باز کند

مژه پیش از نگهم سوی تو پرواز کند

قیمت حسن ز بس عشق تو افزود کنون

داغ غم بر جگر سوختگان ناز کند

به مسیح ار چمن داغ مرا بفروشند

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از فصیحی هروی
کلیم

مطربی کو که بخورشید رخش ناز کند

چون کند کرم دف از شعله آواز کند

در تن نای چو جان از لب شیرین بدهد

سفر بیخودیم را بدمی ساز کند

مرغ دل در قفس سینه بمیرد، به از آن

[...]

صائب تبریزی

هر دلی را که محبت صدف راز کند

زخمش از تیغ محال است دهن باز کند

عاشق از سرزنش خلق چرا اندیشد؟

شمع جایی که زبان در دهن گاز کند

کوه تمکین ترا ناله بود خنده کبک

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه