گنجور

 
فیاض لاهیجی

مکن دراز به زیر سپهر پا گستاخ

که کرده‌اند برای کسی بلند این کاخ

عجب که کام خود از آسمان توانی دید

که کوته است ترا دست و میوه بر سر شاخ

اثر ندارد هر چند گوش گردون را

به دست ناله دریدیم پرده‌های صماخ

سرایتی به دل نازک تو نتواند

اگر چه گریة من سنگ می‌کند سوراخ

گلوی شیشة قسمت چو تنگ شد فیّاض

چه نفع دارد اگر دامن خم است فراخ