دل که بیزخم تو باشد به جهان خرّم نیست
زخم را از تو رواجیست که با مرهم نیست
غم بیهوده مرا از سروسامان انداخت
گر بدانم که غم کیست که دارم، غم نیست
هر گل نغمه که خوناب دل از وی نچکد
در سراپردة ساز غم ما محرم نیست
گر سر زلف تو گاهی شکن طرّه بخست
تیرهروزی دلم را ز تو باعث کم نیست
کام دنیا نگشاید دل ما را فیّاض
داغ ما چشم سیه کردة این مرهم نیست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف پیچیدگیها و دردهای عشق میپردازد. شاعر بیان میکند که در عشق، بیان خوشیها معمول نیست و بیشتر از آنچه در دل دارند، از درد و رنج سخن میگویند. زیبایی و حسن در عشق همواره با غم و اشک همراه است و نیازی به گفتن نیست. رابطه عاشقانه چیزی فراتر از کلمات است و در آن فقط عمیقترین احساسات و آرزوها را میتوان به اشتراک گذاشت. در نهایت، شاعر اشاره میکند که برای به دست آوردن عشق واقعی، باید از درد و رنج گذر کرد و تنها خواستههای ناامیدکننده را فراموش کرد.
هوش مصنوعی: دل اگر زخم تو را نداشته باشد، در این دنیا شاد و خوشحال نیست. زخم تو به گونهای است که هیچ مرهمی نمیتواند آن را درمان کند.
هوش مصنوعی: غم بیفایده و بیثمر مرا دچار سردرگمی و آشفتگی کرده است. اگر بفهمم که غم چیست و چه معنایی دارد، دیگر آن غم وجود ندارد.
هوش مصنوعی: هر گلی که از دلش غمی نچکد و آوازش حاکی از درد و اندوه نباشد، در دنیای موسیقی و غم ما جایی ندارد و به ما نمیپیوندد.
هوش مصنوعی: اگر گاهی از سر زلف تو، طرّهای شکنی، بدبختی دلم ناشی از تو کم نیست.
هوش مصنوعی: دنیا هیچگاه به خواستههای ما پاسخ مثبت نمیدهد و دل ما را شاد نمیکند. در واقع، زخم و درد ما را نمیتوان با هیچ مرهمی تسکین داد. چشمهای ما فقط غم و اندوه را میبینند و این جراحتها هیچگاه بهبود نمییابند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
سر سودای تو را سینهٔ ما محرم نیست
سینهٔ ما چه که ارواح ملایک هم نیست
کالبد کیست که بیند حرم وصل تو را
کانکه جان است به درگاه تو هم محرم نیست
خاک آن ره که سگ کوی تو بگذشت بر او
[...]
آن نگینی که منش می طلبم باجم نیست
وان مسیحی که منش دیده ام از مریم نیست
انک از خاک رهش آدم خاکی گردیست
ظاهر آنست که از نسل بنی آدم نیست
گرچه غم دارم و غمخوار ندارم لیکن
[...]
گر مرا سر رود اندر غم جانان غم نیست
عاشق شیفته دل را خبر از عالم نیست
عهد بستی که دگر از تو نه بردارم دل
ترسم آنست که پیمان بنان محکم نیست
دارم از دست تو بسیار شکابت لیکن
[...]
من دگر دم نزنم گر چه دمم همدم نیست
خود مرا زهره که پیش تو بر آرم دم نیست
مردم دیده برون میکنم از خانهٔ چشم
تا نبیند رخ خوب تو که او محرم نیست
دل سخت تو به هنگام جفا چون سنگ است
[...]
هر که با جام می لعل لبش همدم نیست
در حریم حرم حرمت ما محرم نیست
دل به نیش است که هر نوش ندارد سودش
سینه زخمی است که خوشنود به هر مرهم نیست
کمر صحبت این راه ببندی ور نه
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.